یا -صاحب- الزمان
13 اسفند 1395 توسط اعظم ستاری
#عطریار
بهشت جاودان
از دل گمگشتهی خود گر نشان مییافتم
یوسف خود را میان کاروان مییافتم
چشم من از نقش تا بر خامهی نقاش بود
برگ عیش نوبهاران از خزان مییافتم
میتوانستم به گرد خود حصاری ساختن
خاکساری همچو خود گر در جهان مییافتم
رشتهی پرواز من تا در کف تسلیم بود
در قفس دایم حضور آشیان مییافتم
بلبلان چون برگ گل از آشیان میریختند
رخصت یک ناله گر از باغبان مییافتم
روز اول کاش خود را راست میکردم چو تیر
تا خلاصی از کشاکش چون کمان مییافتم
این زمان در کعبه چون سنگ نشانم بیخبر
من که فیض کعبه از سنگ نشان مییافتم
این زمان بیداریم خواب است، ورنه پیش از این
دولت بیدار در خواب گران مییافتم
ناله تنهایی من باغ را دیوانه کرد
آه اگر هم نالهای در بوستان مییافتم
گر نمیشد تنگ «صائب» خُلق من از روزگار
هم در این عالم بهشت جاودان مییافتم
صائب تبریزی