#شعر_علی_اکبر
24 آبان 1395 توسط اعظم ستاری
????| شعر روضه حضرت #على_اكبر (ع
معراج رفتی زخم شد بال و پر تو
پیغمبرم غوغا شده دورو بر تو
من از تو شرمنده تویی شرمنده از من
چشم تر من مانده و چشم تر تو
از قاب قوسین خدا افتادی انگار
بدجور پاشیده تمام پیکر تو
آتش گلستان روی ابراهیم من نیست
کل بیابان ریخته خاکستر تو
هم اربا اربا هستی و هم جابه جایی
پیدا شده نزدیک پاهایت سر تو
سرنیزه ها با خون تو حیدر نوشتند
خیلی قلم رفته فرو در جوهر تو
تکبیر گفتی لخته خونها زحمتت شد
الله را گفتی چه شد پس اکبر تو
یک خطبه با خس خس بخوان شاید اثر کرد
حالا که روی نیزه ها شد منبر تو
از اولت دانه به دانه چیدم اما
ماندم که من کی میرسم به آخر تو
روی عبا دارم خودم را میبرم من
برپا شده ختم پدر در محضر تو