سلام_ ما _به _مدینه
28 تیر 1396 توسط اعظم ستاری
بهين آموزگار مکتب ارشاد را کشتند
اساتيد جهان بايد به سوگ علم بنشينند
که در دانشگه هستي، بزرگ استاد را کشتند
گذري مختصر بر زندگي امام صادق (ع)
نام امام ششم شيعيان «جعفر»، کنيه اش «ابوعبدالله»، لقبش «صادق»، پدر بزرگوارش امام باقرعليه السلام، و مادر مکرمه اش «ام فروه» مي باشد. آن حضرت در هفدهم ربيع الاول سال 83 هجري قمري ديده به جهان گشود. و در سال 114 به امامت رسيد. امامت حضرت همزمان بود با خلافت هشام، وليد، يزيد بن وليد، ابراهيم بن وليد و مروان حمار از خلفاي بني اميه، و عبدالله بن محمد سفاح، منصور دوانيقي از خلفاي بني عباس. بيشترين ستم از طرف منصور بر آن حضرت روا داشته شد، تا آنجا که گاه شبانه به منزل آن حضرت هجوم مي بردند و با وضع دلخراشي او را نزد منصور مي بردند.
منصور جسارت را به آنجا رساند که به دستور او خانه امام صادق عليه السلام را در حالي که همسر و فرزندانش داخل آن بودند، آتش زدند.
سرانجام منصور دوانيقي آن حضرت را در سن 65 سالگي، در روز 25 شوال سال 148 ه. ق در مدينه منوره به وسيله انگور زهرآلودي به شهادت رساند و در قبرستان بقيع به خاک سپرده شد.
در ادامه از ميان تمام صفات والا و ارزشمند اين امام بزرگ شيعه، نگاهي گذرا داريم به جايگاه و موقعيت علمي و شخصيت آن حضرت در تاريخ اسلام و نزد شخصيتهاي جهان اسلام.
نهضت علمي در زمان امام صادق (ع)
در دوره امامت امام صادق عليه السلام مسلمانان بيش از پيش به علم و دانش روي آوردند و در بيشتر شهرهاي قلمرو اسلام به ويژه در مدينه، مکه، کوفه، بصره و… مجالس درس و مناظره هاي علمي داير واز رونق خاصي برخوردار گرديد. در اين زمان با استفاده از فرصت به دست آمده امام صادق عليه السلام توانست نهضت علمي فرهنگي پدرش امام باقر عليه السلام را ادامه داده و علوم و معارف اهل بيت را بيان کرده در همه جا منتشر کند.
سفرهاي اجباري و اختياري امام به عراق و به شهرهاي حيره، هاشميه و کوفه و برخورد با اربابان ديگر مذاهب فقهي وکلامي نقش بسزايي در معرفي علوم اهل بيت و گسترش آن در جامعه داشت. در اين شهرها گروههاي مختلف براي فراگيري دانش نزد آن حضرت مي آمدند و از درياي دانش او بهره مند مي بردند. برخورد وي با گروههاي مختلف مردم سبب شد که آوازه شهرتش در دانش و بينش ديني، علم و تقوي، سخاوت و جود وکرم و… در تمام قلمرو اسلام طنين انداز شود و مردم از هر سو براي استفاده از دانش بيکران وي رو سوي کنند.
دانشگاه بزرگ امام صادق (ع)
دانشگاه امام صادق عليه السلام و وسعت آن بر کسي پوشيده نيست، و علماي اسلام بر آن اتفاق نظر دارند. محققان شيعي و اهل سنت آن حضرت را پيشوا و پيشگام در بسياري از علوم و مذاهب اسلامي مي دانند. نقش آن حضرت در نشر علوم مختلف و ترويج حديث، از گفتار و نوشتار و نيز تربيت شاگردانش پيداست.
شاگردان محضرش را چهار هزار نفر گفته اند. شيخ مفيد مي گويد: « اهل حديث کساني را که از امام صادق عليه السلام روايت نقل کرده اند جمع آوري نموده اند، و تعداد افراد ثقه [و مورد اطمينان] آنها علي رغم اختلافشان در نظريات و گفتار، به چهار هزار نفر مي رسند.»
غالب کساني که در مقام تعليم علمي بر آمده اند، در يک رشته خاص و يا حداکثر در دو سه رشته توانسته اند قدرت علمي خويش را نشان دهند. هر چه مقدار رشته ها و شاخه هاي علمي بيشتر شود، قدرت علمي افراد نيز کمتر و کم رنگ تر مي شود. اما عظمت علمي امام صادق عليه السلام هم در فقه در اوج قرار دارد و شاگردان بي شماري را تربيت نموده و هم در تفسير، هم در کلام و هم در فلسفه، نهايي ترين نظريات را ارائه مي دهد و هم در سلوک و عرفان کوتاه ترين راه پيمودني را پيش روي عارفان قرار مي دهد و در علم جبر و شيمي و علوم غريبه نيز نظريات شگرفي را بيان نموده است.
و همين طور حضرت در علم شيمي و امثال آن نيز صاحب نظر بود که نظريات آن حضرت در اين زمينه توسط شاگردش ابو موسي جابر بن حيان در کتابي مشتمل بر هزار ورق و پانصد رساله تدوين و گردآوري شده است.
براساس باورهاي شيعه تمامي امامان معصوم از جمله امام صادق عليه السلام به تمام علوم هستي آگاهي دارند؛ چنان که خود فرمود: « من مي دانم آنچه را در آسمانها و آنچه در زمين است و مي دانم آنچه در بهشت است؛ مي دانم آنچه در آتش است و مي دانم آنچه بوده است و آنچه خواهد بود.»
نامدارترين شاگردان آن حضرت در حوزه شيعي عبارتند از؛ جميل بن دراج، عبدالله بن مسکان، عبدالله بن بکير، حماد بن عيسي، حماد بن عثمان، ابان بن عثمان، هشام بن الحکم، مفضل و... که اين شاگردان کتب بسياري را از خود آن حضرت نقل نموده اند، و يا خود تأليف کرده اند.
امام صادق (ع) و شيوه هاي علمي و عملي آموزش و پرورش
1.فراهم آوردن فضاي آزادانديشي حتي براي ملحدان
آزادي، برترين سازوکار فعال کردن همه توانايي ها و ظرفيت هاي انساني است. هيچ کس نمي تواند در جامعه محروم از آزادي خدمت کند، توانايي هايش را پويا و موهبت هاي اله ي را بالنده سازد. (امام موسي صدر، 1384: 24)
در عصر امام صادق عليه السلام، فضاي آزادانديشي، به طور کامل بر جامعه اسلامي حاکم بود و حضرت به اين امر دامن مي زد، به گونه اي که وقتي ملحدي مانند «ابن ابي العوجاء» با واکنش تند و همراه با خشم يکي از شاگردان امام صادق عليه السلام به نام «مُفَضّل» روبه رو مي شود، به او گوشزد مي کند که رئيس و امام تو (جعفر صادق عليه السلام ) با ما همانند تو برخورد نمي کند و به ما اجازه سخن گفتن و بازگويي آرا و عقايدمان را مي دهد! داستان از اين قرار است که مفضّل مي گويد: «روزي هنگام غروب در مسجد پيامبر نشسته بودم و در عظمت پيامبر و آنچه خداوند از شرف و فضيلت به آن حضرت عطا کرده، مي انديشيدم. در اين فکر بودم که ناگاه «ابن ابي العوجا» که يکي از ملحدان و زنديقان آن زمان بود، وارد شد و در جايي که من سخن او را مي شنيدم، نشست. پس از آن، يکي از دوستانش نيز رسيد و نزديک او نشست. اين دو مطالبي درباره پيامبر اسلام بيان داشتند. آن گاه ابن ابي العوجا گفت: نام محمد را که عقل من در آن حيران است، واگذار و در اصلي که محمد آورده است، سخن بگو. در اين هنگام، سخن از آفريدگار جهان به ميان آوردند و حرف را به جايي رساندند که جهان را خالق و مدبّري نيست، بلکه همه چيز خود به خود از طبيعت پديد آمده است و پيوسته چنين بوده و چنين خواهد بود.
چون اين سخنان واهي را از آن دور مانده از رحمت خدا شنيدم، از شدت خشم نتوانستم خودداري کنم و گفتم: اي دشمن خدا، ملحد شدي و پروردگاري را که تو را به نيکوترين ترکيب آفريده و از حالات گوناگون گذرانده و به اين حد رسانده، انکار کردي! اگر در خود انديشه نمايي و به درک خود رجوع کني، دلايل پروردگار را در وجود خود خواهي يافت و خواهي ديد که شواهد وجود خود و قدرت او و نشان علم و حکمتش در تو آشکار است.
ابن ابي العوجا گفت: «اي مرد، اگر تو از متکلماني (کساني که از مباحث اعتقادي آگاهي دارند و در بحث، جدل ورزيده اند) با تو، به روش آنان سخن بگويم، اگر ما را محکوم ساختي، ما از تو پيروي مي کنيم و اگر از آنان نيستي، سخن گفتن با تو سودي ندارد و اگر از ياران جعفر بن محمد صادق هستي، او با ما چنين سخن نمي گويد و اين گونه با ما مناظره نمي کند. او از سخنان ما بيش از آنچه تو شنيدي، بارها شنيده، ولي دشنام نداده است و در بحث بين ما و او، او از حد و ادب بيرون نرفته است. او آرام و بردبار و متين خردمند است و هرگز خشم و سفاهت بر او چيره نمي شود. سخنان و دلايل ما را مي شنود تا آنکه هر چه در دل داريم، بر زبان آوريم. گمان مي کنيم بر او پيروز شده ايم، آن گاه با کمترين سخن دلايل ما را باطل مي سازد و با کوتاه ترين کلام، حجت را بر ما تمام مي کند. چنان که نمي توانيم پاسخ دهيم. اينک اگر تو از پيروان او هستي، چنان که شايسته اوست، با ما سخن بگو.» من اندوه ناک از مسجد بيرون آمدم و در حالي که درباره ابتلاي اسلام و مسلمانان به کفر ملحدان و شبهات آنان در انکار آفريدگار فکر مي کردم، به حضور سرورم، امام صادق عليه السلام رسيدم. امام چون مرا افسرده و اندوهگين يافت، پرسيد: تو را چه شده است؟
من سخنان آن دهريان را به عرض امام رساندم. امام فرمود: براي تو از حکمت آفريدگار در آفرينش جهان و حيوانات و درندگان و حشرات و مرغان و هر جانداري از انسان و چهارپايان و گياهان و درختان بيان خواهم کرد. چنان که عبرت گيرندگان از آن، عبرت گيرند و بر معرفت مؤمنان افزوده شود و ملحدان و کافران در آن حيران بمانند. بامداد فردا نزد ما بيا».
«در پي بيان امام، مفضّل، چهار روز پياپي به محضر امام رسيد. امام بياناتي پيرامون آفرينش انسان از آغاز خلقت و نيروهاي ظاهري و باطني و صفات فطري وي و آفرينش انواع حيوانات و نيز آفرينش آسمان و زمين و... و فلسفه آفات و مباحث ديگر ايراد فرمود و مفضّل نوشت. اکنون اين رساله به عنوان توحيد مفضّل در دسترس بوده و بارها به صورت مستقل چاپ و ترجمه شده است».
2. اهتمام به پرورش عقلاني جامعه
يکي از شيوه هايي که امام صادق عليه السلام براي پرورش جامعه از آن بهره برد، اهتمام ورزيدن به موضوع «عقل» و پرورش آن و توجه دادن به کارکردهاي فراوان دنيوي و اخروي آن است. بهترين دليل درباره اينکه در زمان امام صادق عليه السلام، علوم عقلي رشد يافت، اين است که در همه کتاب هاي حديث اهل تسنن، صحيح بخاري، صحيح مسلم، جامع ترمدي، سنن ابي داوود و صحيح نسايي، جز مسائل فرعي چيز ديگري بيان نشده است، ولي وقتي به کتاب هاي حديث شيعه وارد مي شويد، مي بينيد اولين مبحث و نخستين کتابش کتاب العقل و الجهل است.