سحر خیز مدینه

معاون فرهنگی
  • خانه 
  • مطالب مذهبی 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

ویژگی های جوانان ونوجوانان حاضر در کربلا

04 آبان 1395 توسط اعظم ستاری

ويژگي‏هاي جوانان کربلا
موفقيت در انجام مسؤوليت‏هاي خطيري كه بر عهده يكايك ياران امام حسين (عليه‌السلام) در كربلا نهاده شده بود، جز از طريق آراسته بودن به فضيلت‏هاي والاي انساني و الهي امکان‏پذير نمي‏باشد. بدون شك وجود مجموعه اي از صفات و ويژگي‌هاي برجسته انساني در جوانان و نوجوانان كربلا بود كه آنان را به عنوان دلاورمردان تاريخ و اسوه همه ايثارگران بعد از خود در طول تاريخ زنده نگهداشته و جاودانه كرده است. در اينجا به برخي از ويژگي‏هاي جواناني که تا آخرين قطره خون خويش از رهبري و اهداف والاي اين نهضت دفاع کردند، اشاره مي‌شود. اميد که اين‏ نوشتار ناچيز به آشنايي بيشتر نسل جوان جامعه اسلامي با اسوه و الگوهاي جاودان نهضت عظيم عاشورا کمک نمايد.

1. ايمان راسخ:
جوانان پاکباز عاشورا به دليل پرورش در دامان خانواده‏هاي مؤمن و پرهيزکار، به کامل‏ترين مراحل ايمان دست ‏يافته و در راه حاکميت احکام الهي آماده شهادت بودند.

وقتي امام حسين (عليه‌السلام) در مسير کربلا در منزل «قصر بني مقاتل‏» به دنبال خوابي که ديده بودند، جمله «انالله و انا اليه راجعون‏» را بر زبان آوردند. «علي اکبر» جلو رفت و علت را جويا شد. حضرت فرمود: «اسب سواري جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: اين قوم شبانگاه در حرکت است و مرگ به استقبالشان مي‏آيد.» علي اکبر گفت: «پدرم! آيا ما بر حق نيستيم؟» حضرت فرمود: «سوگند به خدا که ما برحقيم» علي اکبر گفت: «پس ما را باکي از مرگ نيست».[4] ‏

بديهي است اين‏گونه از خود گذشتگي حکايت والاي يقين و ايمان دارد. لذا وقتي علي‏اکبر به عنوان اولين شهيد از بني‏هاشم عازم ميدان شدند، در توصيف ويژگي‏هاي اخلاقي و کمالات بلند الهي او فرمودند: پروردگارا شاهد باش که به مبارزه اين مردم ستمگر جواني را، که شبيه‏ترين مردم از نظر خلقت و اخلاق و گفتار به رسول تو بود، فرستاديم و ما هرگاه اشتياق ديدار پيامبرت را پيدا مي‏کرديم به چهره او نگاه مي‏کرديم.[5]

در شب عاشورا نيز وقتي امام حسين‏عليه السلام به اصحاب خود مژده شهادت در راه خدا مي‏دادند، ناگهان حضرت قاسم، فرزند امام مجتبي‏عليه السلام رو امام کرده فرمودند: عموجان! آيا اين فيض بزرگ شامل حال من نيز خواهد شد؟! امام حسين‏عليه السلام در حالي‏که سخت تحت تاثير برادرزاده مهربان قرار گرفته بود، از او پرسيدند: پسرم مرگ در کام تو چه طعمي دارد؟ عرض کرد: مرگ در راه حق براي من شيرين‏تر از عسل است! آن‏گاه امام‏عليه السلام فرمودند: آري به خدا سوگند تو نيز يکي از کساني خواهي بود که فردا به فيض عظيم شهادت نائل مي‏آيي. وي از شنيدن اين خبر بسيار خوشحال گشت.[6]

2. بصيرت:
در دوران حاکميت ‏حکومت اموي، به دليل تبليغات زهرآگين عليه خاندان پيامبر صلي الله عليه وآله، تشخيص حقانيت امام حسين‏ عليه السلام کار آساني نبود و حتي بسياري از سياستمداران بزرگ تحت تاثير وضع حاکم، قيام آن حضرت را مورد انتقاد قرار مي‏دادند و افراد به اصطلاح خيرخواه، به امام ‏عليه السلام توصيه مي‏کردند که دست از مخالفت ‏با يزيد برداشته با او به گونه‏اي مصالحه کنند! در چنين موقعيتي عده‏اي از جوانان با بصيرت به ضرورت قيام امام حسين‏ عليه السلام پي برده و با تمام وجود به حمايت از او پرداختند و لحظه‏اي در اين راه به خود ترديدي راه ندادند. امام صادق‏ عليه السلام در يک مورد وقتي به توصيف صفات و فضيلت ‏بي‏نظير فرمانده و پرچمدار لشکريان امام حسين مي‏پردازد، مي‏فرمايند: خدا رحمت کند عموي ما عباس را او از بصيرت و ژرف بيني بسيار نافذ و ايمان بسيار استوار برخوردار بود. به همراه اباعبدالله به جهاد پرداخت و در نهايت هم به فيض شهادت نايل آمد.[7] در جايي ديگر، در اين باره در زيارتنامه آن حضرت مي‏خوانيم: گواهي مي‏دهم که تو در امر دين و اعتقادات هيچ‏گونه سستي از خود نشان ندادي و از روي علم و آگاهي و بصيرت کامل به انجام وظيفه پرداختي و به شايسته‏ترين انسان اقتدا کردي و در اين مسير به شهادت رسيدي.[8]

آري، به برکت همين بينش ژرف و بصيرت کامل، دشمن نتوانست راه او را از امام حسين (عليه السلام) جداسازد.

3. وفاداري:
در فرهنگ اسلامي وفا از نشانه‏هاي ايمان است. پيامبراکرم‏صلي الله عليه وآله بارها تاکيد مي‏فرمودند: هر کس به خدا و عالم آخرت ايمان آورد، بايد وفاي به عهد و پيمان را لازم بشمارد و از آن تخلف ننمايد.[9] بارزترين صفت جوانان کربلا، وفاداري آنان به امام زمانشان است. چرا در سخت‏ترين شرايط، حاضر نشدند عهدي را که با امام خود بسته بودند نقض کنند. در ميان اصحاب اباعبدالله، حضرت ابوالفضل العباس در آراستگي به اين فضيلت از جايگاه امتياز ويژه‏اي برخوردار بودند. نام عباس بن علي ‏عليه السلام، هميشه با صفت وفا قرين است.

در عصر تاسوعا شمر از سوي عبيدالله بن زياد، امان‏نامه‏اي را براي آن حضرت و برادرانش آورد. او در پاسخ به شمر فرمود: ما هرگز نيازي به امان شما نداشته‏ايم و نداريم. براي ما امان الهي کفايت مي‏کند خداوند بر تو و بر اماني که براي ما آورده‏اي لعنت کند. آيا شما به ما امان مي‏دهيد، ولي فرزند رسول خدا را مورد تعرض قرار مي‏دهيد. هرگز ما حاضر به پذيرش چنين کاري نخواهيم شد.[10]

شب عاشورا نيز زماني که امام حسين‏عليه السلام همه ياران خود را در خيمه جمع کردند، به آن‏ها فرمودند: هرکس با من بماند سرنوشتش شهادت است. هرکس دوست دارد که از معرکه خود را نجات دهد، هم اينک از تاريکي استفاده کرده و خود را به جاي امني برساند و از ناحيه من در اين‏باره هيچ‏گونه منعي نيست. در ضمن اين مردم با ما کار دارند نه با شما...

چون سخنان امام حسين‏عليه السلام به پايان رسيد، نخستين کسي که لب به سخن گشود، عباس بن علي‏عليه السلام بود. وي خطاب به اباعبدالله فرمود: براي چه اين کار را بکنيم و تو را تنها بگذاريم آيا اين کار را به خاطر چند روز زنده ماندن انجام بدهيم، هرگز خداوند آن روز را نياورد.[11]

با اشاره به نهايت وفاداري علمدار کربلا، امام صادق‏عليه السلام خطاب به روح پاك حضرت عباس مي‏فرمايند: شهادت مي‏دهم که در برابر جانشين رسول خدا همواره تسليم بودي... هميشه به جهت‏خدا وفادار ماندي و لحظه‏اي از خيرخواهي بر او کوتاهي نکردي....[12]

4. ادب:
از ويژگي‏هاي ديگر ياران امام حسين‏عليه السلام به ويژه جوانان کربلا آراستگي به فضيلت ادب است و در اين ميان، قمربني‏هاشم داراي منزلت‏خاصي است. به شهادت تاريخ، حضرت عباس‏عليه السلام بدون اجازه در کنار امام حسين‏ (عليه‌السلام) نمي‏نشست، و هنگامي که اجازه در حضور برادر مي‏نشست، همانند يک بنده در مقابل مولاي خود بر روي دو زانو در کمال تواضع مي‏نشست.[13] نقل شده است که آن حضرت در طول عمر خود هرگز امام حسين ‏(عليه‌السلام) را برادر خطاب نکرد بلکه اغلب در صدا زدن امام‏عليه السلام از تعابيري چون: سرور من، اي پسر رسول خدا، و... استفاده مي‏کرد. گويا فقط يک‏بار، آن‏هم در لحظه‏اي که پس از نبرد با دشمنان زمان شهادت آن حضرت فرا رسيده بود، امام حسين‏عليه السلام را با عنوان برادر جان صدا مي‏زنند.

5. جوانمردي:
يکي ديگر از ويژگي‏هاي جوانان کربلا، جوانمردي و از خودگذشتگي آنان است. در بين اين جوانان، حضرت ابوالفضل در جوانمردي زبانزد است.

شايد بارزترين صحنه جوانمردي حضرت ابوالفضل العباس‏ (عليه‌السلام) ، آن لحظه‏اي است که چون پس از جنگ سخت ‏با دشمنان خود را به شريعه فرات رساند و مشک را پر از آب ساخت تا اطفال امام حسين‏ عليه السلام را سيراب سازد، در همان لحظه وقتي دو دست‏ خود را پر از آب کرد تا کام تشنه خود را با جرعه آب سيراب کند، ناگهان به ياد عطش امام و مولاي خود افتاد و بي‏درنگ آب را بر زمين ريخت و با لب تشنه و در حالي‏که اين دو بيت را زير لب زمزمه مي‏کرد به سمت‏خيمه‏هاي امام حسين‏عليه السلام حرکت کرد: «اي نفس! زندگي بعد از حسين خواري و ذلت است. مبادا بعد از او زنده بماني که دچار اين ذلت‏شوي. اين حسين است که با لب تشنه در معرض خطر مرگ قرار گرفته است. آيا تو با اين حال مي‏خواهي آب خنک و گوارا بنوشي[14]»

6. پايبندي به احکام و ارزش‏ها:
ويژگي ديگر اصحاب امام حسين ‏(عليه‌السلام) ، پاسداري از احکام الهي و پافشاري بر ارزش‏هاي اصيل ديني است. همانگونه که، خود امام حسين (عليه‌السلام) حتي در بحبوحه جنگ به محض اين‏که متوجه مي‏شوند وقت نماز است، دست از جنگ برداشته مشغول نماز مي‏شوند خواهر بزرگوارشان حضرت زينب ‏(عليها‌السلام) نيز با شهادت حضرت‏، علي‏رغم تحمل آن همه مصائب حتي در شب يازدهم عاشورا نماز شب خود را ترک نمي‏کنند و طبق معمول پس از نماز شب به راز و نياز و مناجات با پروردگار مشغول مي‏شوند. همان‏طور که بعضي مورخين ذکر کرده‏اند شخصي به نام سهل به سعد نقل مي‏کند که هنگام ورود کاروان اسراي کربلا به شام، در کنار دروازه دمشق بودم که ديدم مردم به جشن و پايکوبي مشغولند. از ديدن اين صحنه و وضع نامناسب اهل‏بيت‏ امام حسين (عليه‌السلام) بسيار متاثر شدم. در فرصتي که به دست آمد خودم را به کنار محمل حضرت سکينه دختر امام حسين‏ (عليه‌السلام) رساندم. خودم را به آن بانوي بزرگوار معرفي کردم. عرض کردم: بانوي من از شيعيان پدر بزرگوار تو هستم اگر کاري داشته باشيد حاضرم آن را انجام دهم.

سهل بن سعد مي‏گويد: حضرت سکينه به محض شنيدن اين سخن به من فرمودند: به نيزه‏داري که اين سر مبارک را با خود حمل مي‏کند بگو کمي جلوتر حرکت کند بلکه مردم مشغول تماشاي سر بشوند و در نتيجه از نگاه کردن به سر و صورت حرم رسول‏ خدا خودداري کنند.[15]

از اين حکايت ‏به خوبي روشن مي‏شود که علي‏رغم تحمل داغ پدر و برادران و عموها و... بي‏احترامي‏هاي سربازان بي‏رحم يزيد، در چنان شرايطي نيز لحظه‏اي از «حجاب» اين حکم ارزشمند اسلامي غافل نبوده است. در حد توان تلاش کرده است تا از آن پاسداري نموده و از به خطر افتادن آن جلوگيري به عمل آورد.

7. رشادت:
وهب جواني بيست و پنج‏ساله بود که بعد از اجازه امام حسين (عليه‌السلام) ، به ميدان تاخت و با رشادت عجيبي ‏جنگيد، به طوري که نوزده سواره و بيست پياده را کشت. آن‏گاه هر دو دست او را قطع کردند. او همچنان جنگيد تا او را اسير کرده و نزد عمر سعد آوردند. عمر سعد که صلابت و دلاوري او را ديده بود، به او گفت: ما اشد صولتک: «چه صولت و رشادت سختي داري؟» سپس دستور داد گردنش را زدند.

8. صبر و استقامت:
مصائب امام سجاد (عليه‌السلام) از جمله سه‏شبانه روز تشنگي و شدت تب و التهاب، ناظر شهادت و کشته شدن پدر و برادر خردسال و عموها و عموزادگان و کليه ياران بودن، تاراج خيمه‏ها و اسارت بانوان اهلبيت نشان دهنده عظمت صبر و استقامت آن امام بزرگوار است.

9. ايثار و فداکاري:
نوجوانان و جوانان كربلا در گذشت و فداكاري چنان جلوه‌نمائي كرده‌اند كه فداكاري از اين نوع را چشم تاريخ به خود نديده است. در شرح حال عبدالله ‌بن الحسن (عليه‌السلام) مي‌خوانيم كه در واقعه كربلا نوجواني 11 ساله بود و در لحظاتي كه شمر بر سينه امام حسين (ع) نشسته بود، خود را بر روي امام انداخت تا از ايشان در مقابل دشمنان دفاع نمايد ولي آن نابكاران ابتدا با ضربت شمشير دست وي را قطع و سپس حرمله با تير وي را در آغوش امام حسين(ع) به شهادت رساند.

10. شجاعت و شهامت:
يكي از بارزترين صفات جوانان كربلا شجاعت و شهامت آنان بود. اين نوجوانان و جوانان شجاع، هريك در مقابل صدها نفر از سپاه شام، با غرور و افتخار ايستادگي نموده و پس از به هلاكت رساندن چندين نفر از آنان، خود به درجه رفيع شهادت نايل آمدند.

صفات پسنديده‌اي مانند عفو و بخشش، ،آزادگي، عزت نفس، اخلاص، رأفت و... از ديگر اوصاف جوانان کربلاست.[16]

شرح حال برخي از جوانان و نوجوانان کربلا
1- عباس بن علي (عليه السلام): پدرش اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) ، مادرش فاطمه‏ام‏البنين و کنيه‏اش ابوالفضل است. «عباس‏» جواني دلاور، زيبا و بلندبالا بود. وقتي‏که سوار اسب مي‏شد، پاهايش به زمين مي‏رسيد. او علاوه بر مزاياي جسمي، از نظر ملکات روحي و کمالات نفساني نيز بعد از برادرش امام حسين (عليه‌السلام) در ميان همه جوانان و رجال اهل‏بيت (عليه‌السلام) نظير نداشت. ايشان در جنگ‏هاي صفين و نهروان در رکاب پدر بزرگوارش مشارکت داشت. به خاطر سيماي جذاب و نورانيش، او را «قمر بني هاشم‏» مي‏خواندند و به خاطر آوردن آب به خيمه‏ها «سقا» لقب يافت.

امام سجاد (عليه‌السلام) مي‏فرمايد: «خدا رحمت کند عمويم را که جان خويش را در راه برادرش فدا کرد تا آنکه دست هايش قطع شد. خداوند دو بال به او داده است که به وسيله آن با فرشتگان در بهشت پرواز مي‏کند. چنانکه خداوند براي جعفر بن ابيطالب قرار داده است».

وقتي که امام حسين (عليه السلام) بر بالين خون آلود حضرت عباس (عليه السلام) حاضر شد، فرمود: الان انکسر ظهري و لست ‏حيلتي.[17]

حضرت ابوالفضل در کربلا سي و چهار ساله بود.

2- علي بن حسين، امام زين العابدين (سجاد) (عليه‌السلام): در حادثه کربلا بيست و دو ساله بود و آن‏روزها بيمار بود. همين بيماري نيز باعث گرديد که وي از خطر کشته شدن نجات يابد و دودمان پيامبر (صلي الله عليه و آله) در روي زمين باقي بماند.

حضرت امام سجاد (عليه‌السلام) مصائب و مشکلات و اذيت‏هاي بسياري را تحمل کرد و با سخنراني‏ها و افشاگري‏هايي در مجالس عبيدالله زياد و يزيدبن معاويه، باعث زنده نگاه داشته شدن عاشورا و به لرزه در آمدن پايه‏هاي حکومت اموي گشت.

دوران زندگي آن حضرت را مي‏توان به دو بخش خلاصه کرد:

الف- بيست و دو سال ملازمت‏ با پدر بزرگوارش.

ب- سي و پنج‏سال دوران امامت، يعني دشوارترين دوران خفقان حکومت امويان، که آن‏حضرت در سخت‏ترين شرايط به وظيفه امامت ادامه داد و عالي‏ترين معارف و اخلاقيات و امور سياسي و اجتماعي را در لباس دعا بيان فرمود.

حضرت امام سجاد (عليه‌السلام) بنابر قول مشهور در بيست و پنج و به قولي دوازده محرم سال نود و پنج هجري قمري به وسيله هشام بن عبد الملک در سن حدود پنجاه و شش سالگي به شهادت رسيد.

3- علي بن الحسين (علي اکبر عليه السلام): پدرش امام حسين (عليه السلام)، و مادرش ليلي دختر ابي مره بود.

ايشان به علي اکبر معروف بود و از حيث ‏شجاعت و نبوغ، بهترين يادگار جدش علي بن ابيطالب بود و از لحاظ چهره زيبا و تناسب اندام و خوي نيکو و گفتار نغز از همه کس به جد بزرگوارش، رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) شبيه‏تر بود. نخستين شهيد از بني هاشم در روز عاشورا بود که جسد مبارکش قطعه قطعه گرديد و نزديکترين شهيدي است که در کنار امام حسين (عليه‌السلام) دفن شده است. سن او را از هيجده سال تا بيست و هفت‏سال نقل کرده‏اند.

4- عبدالله بن علي (عليه السلام): پدرش، علي (عليه‌السلام) و مادرش فاطمه ‏ام‌البنين مي‏باشد که به توصيه برادرش حضرت عباس (عليه السلام) به ميدان کارزار شتافت. او اولين فرزند ام‏النبين است که در روز عاشورا به شهادت رسيد. سن او در هنگام شهادت بيست و پنج ‏سال بود.

5- عثمان بن علي (عليه السلام): پدرش علي (عليه‌السلام) و مادرش ام‏البنين است. به خاطر علاقه شديدي که حضرت علي (عليه‌السلام) به «عثمان ابن مظعون‏» داشت، نام فرزندش را عثمان گذاشت. وي دومين فرزند ام‏البنين است که در روز عاشورا به شهادت رسيد. او به هنگام شهادت نوزده ساله بود.[18]

6- جعفر بن علي (عليه السلام): پدرش اميرالمؤمنين (عليه السلام) و مادرش فاطمه ‏ام‌البنين مي‏باشد. امام علي (عليه‌السلام) به واسطه علاقه و محبتي که به برادرش «جعفر طيار» داشت، نام فرزندش را «جعفر» نهاد.

امام حسين (عليه‌السلام) به وي فرمود: به کارزار بشتاب تا تو را مانند دو برادرم (عبدالله و عثمان) شهيد ببينم. وي در هنگام شهادت نوزده سال سن داشت. اين سه برادر و حضرت عباس (عليه‌السلام) ، امان نامه شمر (لعنت‌‏الله عليه) را رد کردند و امام حسين (عليه‌السلام) را تنها نگذاشتند.

7- ابوبکر بن علي (عليه السلام): پدرش علي (عليه‌السلام) و مادرش ليلي دختر مسعود بن خالد بود. او را «محمد اصغر» و يا «عبدالله» مي‏خواندند. او در روز عاشورا پس از کارزار با دشمن، به محاصره در آمده و به شهادت رسيد. نوشته‏اند: جسد بي‏جان او را در آبراه خشکي در کربلا يافتند.

8- قاسم بن الحسن (عليه السلام): پدرش امام حسن مجتبي (عليه‌السلام) و مادرش «رمله‏» مي‏باشد.

در شب عاشورا در پاسخ امام حسين (عليه‌السلام) که فرمود: «مرگ در نظر تو چگونه است؟» گفت: «شيرين‏تر از عسل‏».

او پس از اصرار زياد از امام حسين (عليه‌السلام) اجازه به ميدان رفتن گرفت و اين‏چنين رجز مي‏خواند:

اگر مرا نمي شناسيد، من پسر حسن (عليه‌السلام) هستم كه او فرزند پيامبر برگزيده و امين خداست. اين حسين است كه همانند اسير در ميان گروهي از مردم به گروگان گرفته شده است. خدا آنها را از بارانش سيراب نكند. [19]

او کارزار سختي نمود و با اينکه نوجواني کم سن و سال بود، پس از کشتن سي و پنج نفر از دشمنان، در نهايت ‏بر اثر ضربت ‏شمشير نقش بر زمين گشت و به شهادت رسيد. سن او سيزده سال بود.

9- ابوبکر بن الحسن (عليه السلام): پدرش امام حسن مجتبي (عليه‌السلام) و مادرش کنيز آن حضرت بود. او از مدينه همراه عمويش امام حسين (عليه‌السلام) به کربلا آمد و بعد از شهادت برادرش قاسم، به ميدان آمد و جنگيد تا به فيض شهادت نايل گشت.

10- عبدالله بن الحسن (عليه السلام): پدرش امام حسن مجتبي (عليه‌السلام) و مادرش، دختر شليل بن عبدالله مي‏باشد. عبدالله در کربلا نوجواني بود که به سن بلوغ نرسيده بود و چون عمويش حسين (عليه‌السلام) را زخمي و بي‏ياور ديد، خود را به آن حضرت رسانيد و گفت: «به خدا قسم از عمويم جدا نمي‏شوم‏». در آن هنگام شمشيري به طرف امام حسين (عليه‌السلام) روانه شد. عبدالله دست‏خود را سپر شمشير قرار داد و دستش به پوست آويزان شد و فرياد زد: «عموجان‏» ! حسين (عليه السلام) او را در بغل گرفت و به سينه چسبانيد و فرمود: برادرزاده! بر اين مصيبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خير نما، زيرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق مي‏کند. ناگاه حرمله بن کامل تيري بر او زد و او در دامان عمويش حسين (عليه‌السلام) به شهادت رسيد. وي نوجواني يازده ساله بود.

11- عون بن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش حضرت زينب (عليها السلام) بود. او در اوايل راه مکه به کربلا، در «وادي عقيق‏» به امام حسين (عليه‌السلام) پيوست. او در روز عاشورا به ميدان نبرد شتافت و شمشير زد تا به شهادت رسيد.

مي‏نويسند: تا خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسيد، گفت: «به خدا قسم، شهادت پسرم در رکاب حسين (عليه‌السلام) مصيبت مرا آسان مي‏کند... .»

12- محمدبن عبدالله: پدرش، عبدالله و مادرش خوصاء مي‏باشد. او با برادرش «عون‏» در راه مکه به کربلا در «وادي عقيق‏» به امام حسين (عليه‌السلام) پيوست و در روز عاشورا قبل از برادرش عون به ميدان رفت و به شهادت رسيد. وقتي خبر شهادت او به پدرش عبدالله رسيد، گفت: «اگر چه من توفيق ياري حسين را نيافتم، ولي با تقديم پسرانم او را ياري کردم.»

13- عبدالله بن مسلم: پدرش، مسلم بن عقيل و مادرش، رقيه دختر حضرت علي (عليه‌ا‌لسلام) مي‏باشد. وي در روز عاشورا در ميدان جنگ، سه مرتبه با دشمن کارزار کرد. دشمن به سوي او تيري رها کرد و و عبدالله دستش را روي صورت گذاشت تا از اصابت تير جلوگيري کند. تير دستش را به پيشاني دوخت. تيري ديگر، قلب او را نشانه گرفت. شهادت او در روز عاشورا اين‏گونه بود. عبدالله، چهارده سال داشت.

14- محمد بن مسلم: پدرش مسلم‏بن‏عقيل و مادرش از کنيزان بود. او در روز عاشورا پس از شهادت برادرش «عبدالله‏» در حمله دسته جمعي فرزندان ابيطالب به دشمن شرکت کرد، سپس به شهادت رسيد. او سيزده ساله بود.

15- عبدالرحمن بن عقيل: پدرش، «عقيل‏» برادر علي (عليه السلام) و مادرش از کنيزان است. وي از عموزادگان امام حسين (عليه‌السلام) است. امام حسين (عليه السلام) فرياد زد: «اي عموزادگان من! صبر و مقاومت پيشه سازيد... بعد از اين ديگر هرگز سختي و مصيبتي نخواهيد ديد.» وي در روز عاشورا در حمله دسته‏جمعي فرزندان ابيطالب به دشمن، شرکت کرد و به شهادت رسيد.

16- جعفر بن عقيل: پدرش «عقيل‏» و مادرش «خوصاء» مي‏باشد «جعفر» در روز عاشورا به ميدان جنگ شتافت و در حالي که مادرش جلوي خيمه ايستاده بود و او را نظاره مي‏کرد، به شهادت رسيد.

17- سيف بن الحارث «الهمداني‏»

18- مالک بن عبدالله «الهمداني‏»

19- شبيب

«سيف‏» و «مالک‏» پسر عموي يکديگر بودند و به همراه غلامشان «شبيب‏» به سپاه امام حسين (عليه‌السلام) پيوستند. روز عاشورا آن دو در حالي که مي‏گريستند، به خدمت ‏حضرت رسيدند. امام فرمود: «چرا گريه مي‏کنيد؟» آن دو گفتند: فدايت‏شويم، براي خودمان گريه نمي‏کنيم، ولي براي شما گريه مي‏کنيم که در محاصره دشمن قرار گرفته‏ايد و ما بيش از جانمان چيزي نداريم تا با آن از تو حمايت کنيم.» حضرت به آن‏ها فرمود: «خداوند از بابت علاقه و همدرديتان با من به شما پاداش دهد.»[20] آن‏ها در حالي‏که يکديگر را حمايت مي‏کردند، در جنگ دشمن به شهادت رسيدند. غلامشان در حمله اول روز عاشورا به شهادت رسيد.

20- عائذ بن مجمع: او به همراه پدرش مجمع بن عبدالله در بين راه به امام (عليه‌السلام) ملحق شد و حربن يزيد خواست نگذارد. امام (عليه‌السلام) فرمود: «اين‏ها ياران منند و نبايد آن‏ها را از اين کار باز داري‏» آن‏ها به امام ملحق شدند و راهنماي آن‏ها طرماح بود. صاحب حدائق، آن دو را در شمار شهداي حمله اول ذکر کرده است. ديگران گفته‏اند با پدرشان در يک‏جا شهيد شدند و اين قبل از حمله اول در آغاز جنگ بوده است.[21]

21- عمرو بن قرظه: پدرش قرظه از اصحاب رسول خدا (صلي‌الله عليه و آله) و از ياران علي (عليه‌السلام) بود. عمرو قبل از شروع جنگ در کربلا، به امام حسين(عليه‌السلام) پيوست. در روز عاشورا به ميدان رفت و جنگيد، ولي به سوي حسين (عليه‌السلام) برگشت، تا آن حضرت را از دشمن محافظت کند. او خود را سپر حضرت کرده و تيرها به صورت و سينه‏اش برخورد مي‏کرد تا آسيبي به امام حسين (عليه‌السلام) نرسد.

او در حالي‏که بدنش پر از جراحت‏شده بود، رو به حضرت کرد و گفت: «يابن‏رسول الله! آيا به عهد خود وفا کردم؟» حضرت فرمود: «در بهشت جلوي من خواهي بود و سلام مرا به رسول خدا برسان.» در همين لحظه عمرو به زمين افتاد و به شهادت رسيد.

22- عمرو بن جناده: عمرو که جواني بيست و يک ساله بود، پس از شهادت پدرش، مادرش به او گفت: «پسرم برو از حريم امام دفاع کن و در برابرش با دشمن جنگ کن.» او بعد از اجازه از امام حسين (عليه‌السلام) به دشمن حمله کرد و همچنان جنگيد، تا به شهادت رسيد. دشمن سرش را از بدن جدا کرد و به طرف حسين (عليه‌السلام) پرتاب کرد. مادرش، سر فرزند را برداشت و آن را بر سر يکي از سپاهيان عمربن‏سعد زد و او را به هلاکت رساند.[22]

23 و 24- عبدالله و عبدالرحمن بن عروه: اين دو برادر از اشراف و دليران کوفه بودند و جدشان از ياران علي (عليه السلام) بوده است. آن‏ها در کربلا به امام حسين (عليه السلام) ملحق شدند و در روز عاشورا به نزد حضرت آمده و سلام کردند و گفتند: «دوست داريم که در برابرت مبارزه کرده و از حريم تو دفاع کنيم.» حضرت به آن‏ها فرمود: «آفرين بر شما باد.» اين دو برادر در نزديکي امام (عليه‌السلام) با دشمن مبارزه کردند تا شهيد شدند. در زيارت ناحيه مقدسه آمده است: «السلام علي عبدالله و عبدالرحمن ابن عروه بن حراق الغفاريين‏»

25 و 26- وهب و همسرش (هانيه)

وهب مردي دلاور و از مسيحيان کوفه بود که با ديدن معجزه امام حسين (عليه السلام) و با شنيدن پيام امام (عليه السلام) با همسر و مادر خود به سوي کربلا حرکت کرد و مسلمان شد. او در روز عاشورا با توصيه مادرش و اجازه امام حسين (عليه‌السلام) به ميدان رفت و با صولت عجيبي جنگيد، به‏طوري که نوزده سوار و بيست پياده را کشت و سپس هردو دستش را قطع کردند. وهب همچنان جنگيد تا به شهادت رسيد. پس سر بريده او را به سوي لشکر امام حسين (عليه‌السلام) انداختند. مادرش سر او را به آغوش کشيد و سپس آن را به سوي دشمن انداخت. امام حسين فرمود: «اي مادر وهب به خيمه برگرد. پسرت اکنون با رسول خداست.»[23] وهب هنگام شهادت بيست و پنج ‏سال داشت. او و خانواده‏اش در روز عاشورا ده روز بود که به اسلام گرويده بودند و در پيکر وهب اثر هفتاد ضربه شمشير و نيزه و تير ديده مي‏شد.[24]

«هانيه‏» همسر وهب، خود را به جنازه به خون غلتيده همسرش وهب رساند، خون‏هاي پيکر او را پاک مي‏کرد و گفت: «بهشت‏برتو گوارا باد». شمر وقتي او را ديد، به غلامش رستم دستور داد او را بکشد. رستم با عمود بر آن نوعروس زد و او را کشت. اين نخستين زن و يگانه زني بود که در کربلا در راه دفاع از حريم امام حسين (عليه‌السلام) به شهادت رسيد.[25]

27 و 28- عبدالله و عبيدالله بن يزيد: «عبدالله‏» و «عبيدالله‏» همراه پدرشان «يزيد» که از شيعيان بصره بودند همراه عده‏اي ديگر از بصره بيرون آمده و در محلي به نام (ابطح) در نزديکي مکه به امام حسين (عليه‌السلام) پيوستند.

در روز عاشورا «عبدالله‏» و «عبيدالله‏» در حمله اول که دسته جمعي بود، به شهادت رسيدند.

29- عبدالرحمن بن مسعود: عبدالرحمن همراه با پدرش مسعود بن الحجاج، از شيعيان و شجاعان مشهور بودند که با لشکر عمربن سعد از کوفه خارج شدند، ولي پيش از آغاز درگيري، به امام حسين (عليه السلام) پيوستند.

«عبدالرحمن‏» و پدرش در روز عاشورا و در حمله اول، به شهادت رسيدند.

30- عمار بن حسان: از شيعيان مخلص و از شجاعان دلير و معروف بود. پدرش حسان از اصحاب امام علي (عليه السلام) بود. عمار از مکه در خدمت امام (عليه‌السلام) بود و از آن حضرت جدا نشد تا در روز عاشورا در حمله اول به فيض عظيم شهادت نائل گشت.

31- حبشي بن قيس بن سلمه: جد او از اصحاب رسول خداست و از قبيله نهم است. او در ايامي که خبر از جنگ در کربلا نبود، خدمت امام بود و به همراه آن حضرت به کربلا آمد و در روز عاشورا به شهادت رسيد.

اميد آنکه با تامل و تفکر در ايثار و فداکاري اين جوانان، آنان را اسوه زندگي خويش قرار دهيم.

با يکي از سخنان امام حسين (عليه‌السلام) در عظمت‏يارانش و اهل بيتش، سخن را به پايان مي‏بريم:

فاني لا اعلم اصحابا اولي و لا خيرا من اصحابي و لااهل بيت ابر و لااوصل من اهل بيتي فجزاکم الله جميعا عني خيرا

«من ياراني برتر و بهتر از ياران خود نديده‏ام و اهل بيت و خانداني نيکوتر و به صله رحم پايبندتر از اهل بيتم نمي‏شناسم. خدا شما را به خاطر ياري من پاداش نيکو عطا فرمايد.[26]

 نظر دهید »

داستان کوتاه

03 آبان 1395 توسط اعظم ستاری

داستان فوق العاده زیبا

پیر مردی ضعیف و رنجور تصمیم گرفت با پسر و عروس و نوه ی چهارساله اش زندگی کند.دستان پیرمرد میلرزید،چشمانش تار شده بودو گام هایش مردد و لرزان بود.

اعضای خانواده هر شب برای خوردن شام دور هم جمع میشدند،اما دستان لرزان پدربزرگ و ضعف چشمانش خوردن غذا را تقریبا برایش مشکل می ساخت. نخود فرنگی ها از توی قاشقش قل می خوردند و روی زمین می ریختند، یا وقتی لیوان را می گرفت غالبا شیر از داخل آن به روی رومیزی می ریخت.پسر و عروسش از آن همه ریخت و پاش کلافه شدند...

پسر گفت: " باید فکری برای پدربزرگ کرد.به قدر کافی ریختن شیر و غذا خوردن پر سر و صدا و ریختن غذا بر روی زمین را تحمل کرده ام.‌" پس زن و شوهر برای پیرمرد، در گوشه ای از اتاق میز کوچکی قرار دادند.در آنجا پیرمرد به تنهایی غذایش را میخورد،در حالی که سایر اعضای خانواده سر میز از غذایشان لذت میبردند و از آنجا که پیرمرد یکی دو ظرف راشکسته بود حالا در کاسه ای چوبی به او غذا میدادند.

گهگاه آنها چشمشان به پیرمرد می افتاد و آن وقت متوجه می شدند هم چنان که در تنهایی غذایش را می خورد چشمانش پر از اشک است.اما تنها چیزی که این پسر و عروس به زبان می آوردند تذکرهای تند و گزنده ای بود که موقع افتادن چنگال یا ریختن غذا به او میدادند.

اما کودک چهارساله اشان در سکوت شاهد تمام آن رفتارها بود.یک شب قبل از شام مرد جوان پسرش را سرگرم بازی با تکه های چوبی دید که روی زمین ریخته بود.با مهربانی از او پرسید: " پسرم ، داری چی میسازی ؟‌" پسرک هم با ملایمت جواب داد : " یک کاسه چوبی کوچک ، تا وقتی بزرگ شدم با اون به تو و مامان غذا بدهم ." وبعد لبخندی زد و به کارش ادامه داد.

این سخن کودک آن چنان پدر و مادرش را تکان داد که زبانشان بند آمد و سپس اشک از چشمانشان جاری شد. آن شب مرد جوان دست پدر را گرفت و با مهربانی او را به سمت میز شام برد...

 نظر دهید »

آشپزی

24 مهر 1395 توسط اعظم ستاری

آشپزی
حلوای خرما
مواد لازم:
2 لیوان آرد
5|1لیوان شیر
5|1لیوان خرما
زعفران و گلاب نصف پیمانه
روغن مایع 1لیوان
روغن حیوانی 100گرم
طرز تهیه:

آرد را تفت می دهیم تا تغییر رنگ دهد و قهوه ای روشن می شود سپس روغن مابع و حیوانی را به آن اضافه می¬کنیم.
آرد باید به گونه ای تفت داده شود که وقتی روغن اضافه می گردد به رنگ شکلاتی تبدیل شود.در ظرفی شیررا ولرم
کرده و خرما را به آن اضافه می کنیم.وقتی خرما در شیر گرم قرار می گیرد نرم می شود سپس خرما را در شیر له
کرده و هسته های خرما را خارج می کنیم مخلوط حاضر را از صافی می گذرانیم تا مایعی یک دست به دست آید.
سپس این مایع را به آرد و روغن آماده شده می افزایم و مخلوط می کنیم تا حلوا آماده شود در آخر نیز زعفران
و گلاب را اضافه نموده و مخلوط می کنیم.حلوای ما آماده سرو است.

 

 نظر دهید »

ولایت پذیری

19 مهر 1395 توسط اعظم ستاری


یکی از شاخصه‌های ولایت‌مداری، محبت به ولی است که این محبت باید در عمل منعکس شود و صرفا به اظهار و ادعای زبانی، کفایت نمی‌کند. این موضوع در زندگی اصحاب امام حسین(ع) به وضوح مشاهده می‌شود که نسبت به ادعای ولایت‌مداری خود، تا پای جان می‌ایستند که نمونه بارز آن حضرت عباس(ع) است که وقتی وارد کربلا شدند و جنگ قطعی شد، شمر که از قبیله بنی کلاب است و به نوعی احساس خویشاوندی می‌کند و برای آن حضرت امان‌نامه می‌آورد، اما حضرت عباس(ع) در مقابلش سکوت و بی‌اعتنایی می‌کند. جالب آن است که در اینجا امام حسین(ع) فرمود: «پاسخش را بدهید، اگر چه فاسق است»، که این مسأله علاوه بر آن که نشان‌دهنده توجه امام به کرامت انسانی است. امام با اینکه می‌داند هدف آنها از آوردن امان نامه چه می‌باشد، اما با این وجود از حضرت عباس و برادرانش می‌خواهد که جواب شمر را بدهند.

نمونه دیگر ولایت مداری یاران را می‌توان در رفتار حربن یزید ریاحی یافت که علیرغم اینکه در ابتدا جزو سپاه دشمن بود، اما در ادامه به گونه‌ای این ولایت‌پذیری را به اثبات می‌رساند که امام(ع) خطاب به وی می‌فرماید: مادرت به حق تو را حر نامید. در میان زنان هم حضرت زینب(س) نمونه والای ولایت مداری و دفاع از امام زمان خویش است که این نکته را هم در کنار امام حسین(ع) و هم پس از شهادت آن حضرت و همراه امام سجاد(ع) به نمایش گذاشت و تمام فرامین امام را بی‌چون و چرا جامه عمل پوشاند. در واقع اهداف قیام امام حسین(ع) با اقدامات حضرت زینب(س) محقق ‌شد.

حتی از زنان غیرهاشمی بودند افرادی که در این زمینه مثال زدنی هستند، یک نمونه آن همسر زهیر بن قین بود که همراه همسرش از مکه به سوی عراق در حرکت بودند و در یکی از منازل بین راه پیک امام حسین سراغ زهیر رفت و گویا زهیر از رفتن اکراه داشت، اما با تشویق همسرش به امام پیوست و رستگار شد. همسرش خطاب به او گفت، وای بر تو! فرزند رسول خدا تو را می‌خواند و تو اجابت نمی‌کنی؟! همین گفتار کوتاه سبب شد تا زهیر به سوی امام رفته و رستگاری ابدی را به دست آورد این نشانه شناخت او نسبت به امام عصر خویش است، مادر «عمر بن جناده انصاری» نمونه دیگری است، علیرغم اینکه همسرش در کربلا شهید می‌شود، فرزند جوانش را روانه کارزار جنگ می‌کند. وی نزد امام رفت و اجازه خواست تا با دشمن بجنگد، امام فرمود: «ان هذا غلام قتل ابوه فی المعرکه و لعل امة تکره ذلک» (پدر این نوجوان کشته شده، شاید برای مادرش سخت باشد و او راضی نباشد). عمرو گفت «به خدا قسم نه، مادرم خود به من دستور داده و لباس رزم برتنم کرده تا شما را یاری کنم». لذا امام به او اجازه داد و عمرو به میدان رفت و وقتی شهید شد، کوفیان سر او را از بدنش بریدند و به طرف سپاه امام حسین علیه السلام پرتاب کردند.

مادرش که از رشادت و استقامت پسرش خشنود بود، سر را برداشت و بوسید و گفت «چه نیکو جهاد کردی پسرم؛ ای نور چشمم!» و سپس آن سر را به طرف دشمن افکند و نشان داد آنچه در راه خدا داده پس نمی گیرد. آنگاه عمود خیمه را برداشت و به دشمن حمله کرد اما به دستور امام به خیمه برگشت و امام برای او دعا کرد که همه این موارد حاکی از ولایت‌پذیری و ولایت‌مداری وی در عرصه عمل می‌باشد.

#امام#ولایت پذیری#امام حسین علیه السلام#imam husayn#islam

 نظر دهید »

ماه محرم

17 مهر 1395 توسط اعظم ستاری

أعوذُ بالله منَ الشيطانِ الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم
وصلّى الله على محمّد وآله الطاهرين
ولعنةُ الله على أَعدائِهم أجمَعين

نيت افراد از شركت در مجالس سيدالشهداء چه بايد باشد؟

در ايام محرم و صفر بطور كلي دأب و دیدَن عرفاي الهي و عرفاء بالله و اولياء الهي نه بر بزرگداشت اين مسالۀ محرم و صفر و نه بر احياء شعائر بوده، بلکه نظر عرفاء الهي بر مساله سيدالشهداء نظر، ‌نظرِ غنيمت بود! يعني چي؟ يعني همانطوري كه در ماه رجب خدا سفره‌اي را گسترده، در ماه رمضان سفره‌اي را گسترده و دعوت كرده، اين قضيۀ سيدالشهداء هم يك مساله‌اي بود كه بايد افراد بيايند و بقاپند و توشۀ خودشان را بگيرند و آن تحول و دگرگوني كه در اوقات عادي براي انسان پيدا نمي‌شود در اين زمان آن را بدست بیاورند، خيلي عجيب است! اين قضيۀ سيدالشهداء مسالۀ عادیي نيست و به عنوان يك كار روزمره و عادت و مثلا احياء شعائر انسان نبايد به آن نگاه كند، بايد خودش را در اين قضيۀ عاشورا بياندازد، بايد خودش را در اين مساله قرار بدهد، آن مقداري كه مي‌تواند، هر چقدر فكرش مي‌رسد، هر چقدر از نظر باطني مي‌تواند در اين مساله مايه بگذارد، به عنوان اينكه در روضۀ سيدالشهداء شركت كنم ثواب ببرم نرويم! ثواب به ما مي‌دهند ولي كم مي‌دهند! بعنوان اينكه بالاخره اين شعائر حفظ بشود به اين منوال نرويم! خوب است ولي مال عوام است! به اين عنوان كه در اين مجلس امام حسين علیه السلام حال آدم عوض مي‌شود و حال و هوا فرق مي‌كند نرويم! بلکه به اين عنوان برويم كه ما در اين مجلس مي‌خواهيم خودمان را در كنار سيدالشهدا‌ء‌ قرار بدهيم، اصلا ما مي‌خواهيم بشويم جزو آن افرادي كه آن شب،‌ شب عاشورا ماندند زير خيمه!! ما خودمان با اين نيت برويم. نه با این نيت كه يك مجلسي بپا كرديم! نه با اين نيت كه برويم ثواب ببريم! احياء شعائر بشود! همۀ این مطالب درست است، ائمه عليهم‌السلام فرمودند: بايد ذكر ما حفظ بشود. ولي چطوري ذكر، حفظ می شود با تغيير حال تو ذكر ما حفظ مي‌شود، نه با داد و بيداد كردن.

وظائف شيعه درماه محرم و صفر

شيعیان بايد در ايام محرّم و صفر خود را عزادار نشان بدهند، در همۀ منازل بايد وضعيت منزل را به نحوي دربياوريم كه مسئله محرّم مشخص بشود، ،و باید آثار عزاء و آثار مصيبت اهل بيت مشخص باشد، در منزل شعائر سيدالشهداء را بايد به پا بداريم . زدن سياهي‌ها و پرچم سياه و كتيبه‌هاي سياه، بايد باشد تا نشان بدهد كه شيعۀ اميرالمؤمنين در اين ايام وضعيتش فرق مي‌كند نمي‌گوييم تمام منزل را سياه‌پوش كنيد، كه بچه‌ها بترسند، که آن هم غلط است هر چيزي حدي دارد ولي به این مقدار كه نشان بدهد كه این مساله و موقعیت فرق مي‌كند و حال و هواي منزل هم تغيير خواهد كرد و سعي بشود كه از اشعار و اذكار و نوشته‌ها و بیانات خود سيدالشهداء باشد از رنگارنگی و رنگ‌آميزي و... پرهیز کنید، ، يك كتيبه‌هایي هم اخيرا درآمده كه اصلا هيچ تناسبي با مصيبت و اينها ندارد هزارجور رنگ است، نه! اينها هم چندان لطفي ندارد و بلكه اصلا شاید خودش يك رادعی ‌باشد و ذهن را متوجه خود كند، نه! خيلي ساده و خيلي تميز و مرتب باشد بايد از اول محرم كه مي‌شود تا آخر صفر ديگر آجیل و شيريني در منزل وجود نداشته باشد، اگر مهمان مي‌آيد فقط ميوه بياورند و اينها را براي بعد از ماه صفر قرار بدهند اگر هديه‌اي مي‌خواهيد ببريد اشكال ندارد، به ديدن رفيق مي‌خواهيد برويد هديه ببريد چه اشكال دارد ولی گز و شيريني و ساير اين چيزها بردن صحيح نيست.

شدت عشق و اتصال قلبی مرحوم علامۀ طهرانی با اهل بیت علیهم السلام

يادم است يك روز در ايام شهادت حضرت صديقۀ كبري سلام الله علیها بود در مشهد يك نفر از افراد (البته از دوستان نبود باصطلاح از افراد بود) آمد براي ديدن مرحود والد در آنجا با خودش گز آورده بود اين طوري كه يادم هست و داده بود به يكي از دوستان كه درهمان بیرونی در منزل بود. وقتي مرحوم آقا آمدند و گز را به ایشان دادند مرحوم آقا به همان شخص گفتند كه ببر جایي كه هست منزلي كه هست ببر و برگردان و بگو كه امروز روز شهادت حضرت زهرا بود و شما براي ما گز آورده ايد و من ديگر از شما هيچ هديه‌اي را قبول نخواهم كرد. البته شايد يك مسائل ديگري هم بوده است. خود ايشان هم توصيه مي‌كردند وقتي ايام محرم و صفر هست نبايد انسان اظهار شادي بكند برگزاري مجالس عقد اشكال ندارد عقد هميشه و در همه جا مطلوب است و به عنوان سنت پيامبر است حتي شب عاشورا هم انسان مي‌تواند عقد بخواند عقد خواندن خيلي هم ثواب دارد و مستحب است، منتهی حالا که ایام شهادت امام حسين است عقد نبايد همراه با اين ظواهر ايام سرور باشد، گز و نقل اينها نبايد گذاشته بشود بجايش ميوه گذاشته بشود چه اشكالي دارد هيچ مسئله‌اي نيست و ايرادي ندارد شركت در مجالس عزا در ايام محرم و صفر بسيار بسيار تأكيد شده و بزرگان به اين مسئله خيلي تأكيد مي‌كردند و كلامي را كه ما از مرحوم آقا به ياد داريم در اين مسئله اين است كه سالك بدون توسل به سيدالشهدا به مقصد نخواهد رسيد. اين رعايت است و تمام كساني كه براي آنها فتح باب شده است از طريق توسل به سيدالشهدا بوده است.

در روضه امام حسين عليه السلام بايد با وضو وارد شده و تميز ترين لباسهاى خود را بپوشيم

بسيار محترم و بسيار معزز است كسي كه وارد مجلس روضۀ امام حسين مي‌شود با وضو وارد بشود، بهترين لباس را بپوشد حمام برود و خود را تنظيف كند و با لباس تميز بیاید، نه لباسي كه موجب آزار و اذيت ديگران است بايد با لباس تميزي كه همان روز يا روز قبل آن لباس شسته شده است بايد بيايد و در روضه شركت كند .

تاثيرى كه در مجالس امام حسين عليه السلام در بين الطلوعين وجود دارد ،در زمانهاى ديگر بسیار کمتر است

در مجالس بهترين وقت در ايام عاشورا صبح است بين الطلوعین، مرحوم آقا هميشه مي‌فرمودند: آن فيضي كه در بين الطلوعین به عزاداران اهل بيت يا حتي به مجالس شادي و مجالس مواليد اهل بيت، مي‌رسد در ساير اوقات نيست؛ كمتر است. و ما مقصودمان این است که ادراكِ در مجلس بيشتر باشد و چون بين الطلوعین بهترين اوقات است؛ اقتضای شرکت در مجالس این است که در بين الطلوعین باشد. در بعد از ظهر و در شب هم اشكال ندارد، ولی اين را رفقا بدانند آن تاثيري كه جلسات در بين‌الطلوعين دارد آن تاثير در اوقات ديگر كمتر است نمي‌گوييم نيست و نمي‌گويم كه در ساعات ديگر مثل شب یا عصر جلسه نباشد، نه، اشكال ندارد، جلسه باشد هيچ اشكالي ندارد و خب كساني ممكن است نتوانند صبح بروند شب يا عصري يك جلسه پيدا مي‌كنند مثلا تكيه‌اي در آ‌نجا هست احساس خلوصي مي‌كنند بالاخره اسم سيدالشهداء است، مي‌روند. ولي مرحوم آقا مي‌فرمودند قدر جلسات صبح و بين‌الطلوعين را بدانيد آن تأثير در جلسه بين‌الطلوعين تاثيرش بسيار بسيار بالاتر است و خصوصا اينكه انسان متوجه بشود، رزقي را كه ملائكه در آن روز براي انسان رزق معنوي مي‌نويسند در بين الطلوعين است.
مرحوم آقاي حداد به ما مي‌فرمودند: كه روزي معنوي هر روز را ملائكه در بين‌الطلوعين مي‌نويسند، لذا وقتی مي‌گويند بين‌الطلوعين بيدار باشيد براي اين است. كسي كه بين‌الطلوعين خواب است آن روز رزق ندارد نماز مي‌خواند بدون رزق، قران هم اگر بخواند رزق ندارد، فايده‌اي ندارد مي‌شود خالي، ولي بين الطلوعين اگر بيدار باشد، بين الطلوعين متوجه باشد، نماز آن روزش فرق مي‌كند دعايش فرق مي‌كند، زيارتش فرق مي‌كند اينها همه چي؟ اينها همه تفاوتها هستند.

تاكيد بزرگان بر خواندن زيارت عاشورا در دهه اول محرم

من حالِ مرحوم والد و بزرگان را مي‌دیدم که همين‌هايي كه نوشتند و مي‌گويند اين اولياء ‌خدا ارتباطي با ائمه ندارند بيايند اين را از من بشنوند هر روز دههِ عاشورا مرحوم آقاي حداد به افراد مي‌گفتند: كه بعد از نماز صبح زيارت عاشورا بخوانيد ، حالِ مرحوم حداد را كه من می دیدم در موقع نماز و در موقع تشهد، چون ايشان هر روز بعداز نماز صبح سورۀ ياسين را مي‌خواندند، بعد تعقيبات و سجاده‌شان را جمع مي‌كردند هر روز سورۀ ياسين را مي‌خواندند حالشان در موقع نماز و در موقع قرائت سورۀ ياسين يك جوري بود ولي وقتي كه زيارت عاشورا خوانده مي‌شد ما مي‌ديديم يك جور ديگر شده، ايشان خودش را واقعا در كربلا مي‌گذاشت، در آن واقعه قرار مي‌داد معلوم بود، از وَجَنات معلوم بود، نه اينكه فقط گريه بكند و ناراحتي و... مرحوم آقا در روح مجرد اين مسائل را ذكر كردند، ما احساس مي‌كرديم الان خودش را در كنار سيدالشهداء قرار داده و انگار دارد در حضور حضرت سیدالشهداء علیه السلام زيارت عاشورا خوانده مي‌شود.
مرحوم آقا مي‌فرمودند كه: ما نه ‌تنها اين مساله را در آن زمان احساس مي‌كرديم بلكه با مرحوم آقاي حداد مي‌رفتيم براي زيارت سيدالشهداء ‌چند نفر بوديم، مي‌رفتيم زيارت، روزها هم مي‌رفتيم زيارت، وقتي كه مي‌رفتيم وارد حرم كه مي‌شديم ايشان به يكي از همان افرادي كه در آنجا بودند مي‌گفتند زيارت‌نامه بخوان ايشان مي‌گفتند وقتي كه او زيارت‌نامه مي‌خواند براي ما حالي دست مي‌داد كه اگر اشتباهاً ‌در اِعراب، فتحه را ضمه مي‌خواند ما قادر بر اينكه درستش را بگوييم نداشتيم، يعني حالي براي ما پيدا مي‌شد كه غير از سيدالشهداء ديگر هیچ نبود، حقيقتي ديگر وجود نداشت!

سيد الشهداء عليه السلام در مجالس عزايى كه با اخلاص منعقد شده باشد حضور مى يابند

اينجور بايد برويم به زيارت سيدالشهداء اينجور بايد باشیم، اين خيلي مساله مسالۀ بالايي است، اين كه من گفتم خدمتتان برويد در آن فكر كنيد، اينجور بايد در مجلس سيدالشهداء برویم،‌ سيدالشهداء در مجالس عزايش حضور دارد، البته نه در آنجايي كه فقط شعبده‌بازيي و تظاهر است، نه! آنجا نه ‌تنها پايش را نمي‌گذارد بلكه بیزار است از آن مسائل! آن مجلسي كه روي اخلاص باشد، آن مجلسی که براي سيدالشهداء برپا بشود نه براي ريا و تظاهر! در مجلس ريا و تظاهر سيدالشهداء و حضرت ابوالفضل پايشان را نمي‌گذارند! ما باید اول اخلاصمان را درست كنيم، صفاي خودمان را درست كنيم، خودمان را با اين وضعيت بسنجيم، با اين موقعيت بسنجيم، آن وقت (حضور امام را در مجلس احساس خواهیم کرد)

بجاى داد و فرياد زدن در مجالس امام حسين عليه السلام بياييم به مفاهيم رفيع عاشورا گوش دهيم وعمل كنيم

وقتي كه روضۀ سيدالشهداء گوش مي‌دهيم برويم در مغزش که قضيه چیست ؟ آيا ما هم بوديم همين كار را مي‌كرديم؟ آيا اگر ما هم آنجا بوديم در همين وضعيت بوديم؟ يا اگر خودمان را در آن حدود نمي‌بينيم از حضرت تقاضا كنيم، درخواست كنيم، دعا كنيم، طلب كنيم، كه از ما دستگيري كند، دست ما را بگيرد، به جاي داد زدن! و بيداد زدن! و نعره‌كشيدن! به جاي آن به مفاهيم روضه‌اي كه گفته مي‌شود و مطالبي كه گفته مي‌شود گوش بدهيم! اگر گريه‌اي بر ما مي‌آيد گريه را بكنيم جلوي گريه را نگيريم، بايد گريه بشود ولي داد زدن چرا؟ فيلم بازي‌كردن چرا؟ مجلس را از آن حال و هوا انداختن چرا؟ امام صادق عليه‌السلام كه مي‌فرمايد خدايا به اين ناله‌ها و فريادهایي كه در عزاي مصيبت ماست رحم كن! نه فرياد تصنعي و تظاهر و نشان دادن به اين و آن! كه ببين من چقدر داد مي‌كشم! آن فريادي كه بي‌اختيار از دل برآيد! بله! خب آن چه اشكال دارد! آن ناله‌اي كه بي‌اختيار از دل دربيايد! نه! خودم داد بزنم كه سقف بيايد پائين! نه! آن فايده ندارد! آن حالِ مجلس را مي‌گيرد! صفاي مجلس را مي‌گيرد! روحانيت مجلس را مي‌گيرد و تبديل به يك تظاهر و يك صحنه مي‌كند!

ذكر امورى كه رعايت انها توسط افراد در مجالس عزادارى لازم مى باشد

پس بنابراين روضۀ سيدالشهداء بايد روضۀ با فهم و با ادراك باشد اين جلسات روضه نبايد در آنها اختلاف باشد بعضي‌ها هستند در جلسات دو قسم می نشینند، يك عدۀ خاصی دور مجلس مي‌نشينند ، يك عده هم وسط، آنها بلند مي‌شوند سينه مي‌زنند اينها همينطوري نشسته اند، جلسۀ امام حسين بایديكنواخت باشد، اگر همه هستند همۀ افراد بيايند، چه اشكال دارد آنها هم پيش شما بنشينند، چه اشكال دارد همه يك جور بنشينند، مگر اينها خونشان فرق مي‌كند، اگر همه براي روضه بلند مي‌شوند، همه بايد بلند شوند، نه اينكه يك عده بلند شوند يك عده بنشينند، اين دو قسم كردن اهانت به مجلس سيدالشهداء است، اين صحيح نيست همه روي زمين بايد بنشينند یا همه بايد موقع سينه زدن بلند شوند و اگر كسي معمم است بيايد بنشيند، الان در همين جلسه كه ما داريم فضلا و بزرگان، اين را شما نگاه بكنيد اينها اينقدري كه در وسط اين مجلس نشسته اند، در دور ننشسته اند، مرحوم آقا مي‌فرمودند: فرق بين مجلس ما و مجلس بقيه اين است كه در این مجلس بين معمم و غيرمعمم فرقي نيست، جا بود مي‌نشينند نبود وسط مي‌نشينند، ما با ايشان مي‌رفتيم در مجالس ختم يك دفعه خودم يادم است رفتيم مجلس ختم آقاي حكيم در بازار تهران همان مسجد جامع (نمي‌دانم) رفتيم در آنجا، وقتي كه وارد شديم جا نبود، ايشان رفتند وسط ما دو نفر معمم پدر و پسر رفتيم آن وسط نشستيم، يك نفر از آن آقايان هم نگفت بفرمائيد، ايشان نشستند و بعد هم بلند شديم رفتيم، درست شد؟ خب حالا بنده به من بربخورد!؟ حتما بايد بيايم كنار و بايستم و اينقدر صبر كنم تا اينكه جمع بشوند مچاله بشوند و برای ما جا باز کنند، اين حرفها را نداريم اينها چيست؟ اينها از حال آدم مي‌گيرد از آن نيت آدم مي‌گيرد، از آن مرتبه‌اي كه بايد در آن مرتبه باشد كم مي‌كند، مي‌آورد پائين تبديل به يك حركات ظاهر مي‌كند، تبديل به عادت مي‌كند و تبديل به يك حركات ظاهر و نمايشی می کند.

بلند کردن صدا در عزاداری ها حرام است و هیچ فرقی بین مسائل مذهبی و امور دنیوی در این موارد نیست

انسان از آنجایی که تابع احساسات است و از قوای ابدی خود کمتر بهره می گیرد در ارتباطات خود بیشتر توجه به احساسات دارد حتی در مورد عبادات و اطاعت از پروردگار بیشتر به دنبال امور احساسی می گردد می خواهد روضۀ امام حسین برود، ذکر مصیبت سیدالشهدا را می خواهد گوش کند، در خیابان که حرکت می کنیم می بینیم هر هیئتی که بزرگتر است و چراغانی بیشتری دارد و صدای منبریَش و بلندگویش تا چند تا محله می رود که کار حرامی است در آن شرکت می کنیم، زیاد کردن صدای بلند گو حرام است در صورتی که در همسایگی انسان، مریضی باشد، بیماری باشد، افرادی باشد که اینها نمی توانند صدای بلند را تحمل کنند تاثیری بگذارد، دیگر فرقی نمی کند، چه برنامه چهار شنبه سوری (که این از یک فرهنگ یک قوم وحشی فقط می تواند نشات بگیرد و نه افراد مسلمانی که این همه رسول خدا راجع به رعایت مردم و حفظ امنیت روحی و روانی مردم و رعایت امور همسایگان و عدم ایذاء به همنوعان ما دستور داده اند،) فرقی نمی کند اگر در شب یک واعظی از بلندگوی مسجدش صدا را بلند کند به نحوی که موجب اذیت همسایگان بشود این حرام است حالا می خواهد در آن موسیقی زده بشود که حرام است یا می خواهد در آن اسم خدا و پیغمبر و امام باشد هر دو حرام است حرام، حرام است! مسجد، حسینیه اینها نباید موجب ایذاء دیگران بشود . صدا باید به میزان مناسب در محدودۀ خود افراد حاضرین در آن مکان باشد زیبا باشد و از کیفیت بسیار خوب و بالا هر چه انسان می تواند بهره بگیرد ایراد ندارد. اذیت مردم، آزار مردم حتی به یک طفل شیر خوار که از سر و صدای یک بلندگوی مسجد و حسینیه از خواب بپرد به همان اندازه متصدیان عمل حرام انجام داده اند!

در عزاداری ها نباید به ظواهر و عناوین هیئات و وعاظ و مساجد اعتناء نمود بلکه اصل روح و خلوص حاکم بر آن مجلس است

درست شد خب حالا انسان چکار می کند انسان بلند می شود می رود هر جا که می بیند طُمطراقش بیشتر است چراغانیش بیشتر است پرچم بیشتر زده شده واعظ و خطیبی در آنجاست که خیلی مسلسل وار و پشت سر هم مطالب را شمرده شمرده و بلیغ می گوید در آن مجلس شرکت می کند. اما اگر برود یک جا ببیند که یک تکیه ای است (در همین ایام عاشورا ندیدید توی خیابانها تکیه درست می کنند) تکیۀ کوچک و محقری است یک چند نفر نشسته اند یکی دارد صحبت می کند اصلا نگاهش هم نمی کنید!!! وقتی ایام عاشورا آدم می آید برای نگاه کردن و مشارکت با عزاداری هر گروه و هیئت و دسته ای که از همه طولانی تر است و پرچم های بسیار دارد و با ابهت و جلال به خصوص و با زدن ساز و نی و طبل و از این حرفها که همه اینها حرام در حرام در حرام است و متاسفانه بین ما ایرانیان نصب شده است، همین علامتی که جلوی دسته ها حرکت می دهند این علامت علامت صلیب است، صلیب نصارا را ما آوردیم گذاشتیم در دستجات سیدالشهدا بدون اینکه اصلا خودمان متوجه بشویم و ببینیم که چکار داریم می کنیم این علامت ها مال رم و فرانسه بوده آنجا در جلوی دستجاتشان که برای جنگ حرکت می کردند جلوی لشگر یک همچنین علامتی را حرکت می دادند که همین کروات فعلی همان صلیب است منتها آن را قبلا به کمر می بستند حالا آن را به گردن آویزان می کنند لذا کروات به خاطر صلیب بودنش حرام است والا یک تکه پارچه که حلال و حرام ندارد این را در جلوی لشگر حرکت می دادند حالا ما همان را آوردیم جلوی دستۀ سینه زنی امام حسین داریم حرکت می دهیم تمام اینها حرام است! زدن ساز و نی و طبل حرام است! موسیقی حرام است! بلند کردن صدا به نحوی که موجب اذیت و آزار همسایگان بشود حرام است! ما به خاطر یک امر مستحب هزار تا امر حرام را یکی پس از دیگری انجام می دهیم امام حسین هم عزت و شوکتش به این نیست که با این یال و کوپال و این مطالب ما برایش عزاداری کنیم

کیفیت بیرون آمدن دستجات عزاداری

دستجات بايد بيرون بيايند ، سينه‌زني و زنجير زدن اشكال ندارد، اينها بيايند يا اينكه اصلا نه سينه بزنند! نه زنجير! حركت بكنند و در اينجا شعارهایي بدهند و شعارهاي مُحيي بدهند، شعارهاي واقعي بدهند نه شعارهايی كه اينها چندان معنا ندارد، نوحه‌هایي که خوانده مي‌شود، نوحه‌هایی باشد كه هدف حضرت را بيان كند، مكتب حضرت را بخواهد بيان كند، زير و رو كند انسان را، حال و هواي انسان را عوض بكند، اينها بايد گفته بشود، نه اينكه زينب بي‌چادر آمد بيرون... اين حرفها چيست؟ اين نوحه‌ها چيست؟ نوحه‌هايي بايد گفته بشود كه آن شخصيت حضرت و مكتب حضرت و مرام حضرت، را بیان بکند و چه خوب است كه آن كلماتي كه از آن حضرت در تابلوها است همان‌ها تبديل به نوحه بشود و تبديل به شعار بشود. اگر انسان بخواهد در اين تظاهرات به عزاداري سيدالشهداء‌ در اين مرتبه بماند، مانده و نيامده بالا، خودش را در آنجا قفل كرده خودش را در همان‌جا بسته، ولي اگر نه، اين مطالب را كنار بگذارد، بداند که كلمات بزرگان و كلمات ائمه، مثل كلمات ما نيست، صحبت ائمه مثل صحبت ما نيست، آن از نفس قدسي تنازل پيدا كرده و در نفس امام قرار گرفته، آن صحبت را در اختيار ما گذاشته اند حالا همان را انسان بيايد تبديل به شعار كند چقدر فرق است تا اينكه بيايد از جملات بيهوده و جملات در سطح پايين و بيشتر احساسي تا عقلاني و فهمي و ادراكي بياييد اين مسائل را مطرح كند.

ذاكرين اهل بيت بايد سخنان ،رفتار و ظرائف افعال امام حسين را بيان كنند نه اينكه تنها اكتفا كنند به بيان مصائب حضرت

آن كسي كه ذاكر است بايد برود آن حال و هواي سيدالشهداء را بگويد، صحبت‌هایي كه در آن قضیه شده، نه فقط اينكه زخم خورد و افتاد زمين و... نه! اين فايده ندارد، مطالبي كه گفته شده، اطوار آن حضرت، رفتار آن حضرت، سخنان آن حضرت، ظرائفي كه در اينجا وجود دارد، كه پرداختن به آن يكي از (مهمترین عوامل) است كه انسان را متوجه آن حال و هوا مي‌كند، و الّا تير خورد و شمشير خورد و افتاد، نهايتش اين است ديگر! اين كه حالات حضرت چگونه بوده و چه وضعي داشته، اين مساله مهم است.

خطيب و مداح نبايد هر گونه تعابيرى را در صحبت هاى خود بيان نمايند

بهتر است هر تعبيري را در صحبت‌هاي خودشان نياورند، بعضی افراد در روضه تعبيرهايي دارند كه شايد نفوس تحمل شنيدن آنرا نداشته باشند، بعضی از روایات براي خود (وعاظ و اهل علم) است كه بدانند اما اينكه انسان بخواهد مصيبت را بيان بكند، شايد خيلي از افراد نتوانند تحمل چنین سخنانی را بکنند. چون اين واقعه يك قدري مصیبت كوبنده‌اي خواهد بود. آنچه را كه قابل گفتن است و آن جنبۀ تيزي ندارد، بايد براي افراد بگویند.
بهتراست اهل علم عين مصيبت هاى وارده را از كتب مقاتل نقل كنند .در تبليغ خودشان عين مقاتل را نقل كنند آنچه را كه شنيده شده نقل نكنند خیلی از مطالبی را که در روضه‌ها در اين طرف و آن طرف بدون اينكه به تاريخ مراجعه كنند نقل می کنند و مي‌خوانند یک عده جوان هم می پذیرند و طبعاً مسائل نادرست را می گویند که حرام است. اگر كاري را كه انجام نشده بگويیم حرام است! دروغ! دروغ است! فرقي نمي‌كند، آنچه را كه هست بايد گفت! نه اینکه به آن اضافه کنیم. اينهايي كه مي‌آيند با عبارتهاي زننده مقام و موقعيت امام (علیه السلام) را در حد یک انسان عادی می خواهند پایین بیاورند، اشعاري كه انتخاب مي‌كنند اشعار رکیک وسبكي است، اشعاري كه در مجالس عزاي افراد عادي می خوانند حضرت علي اكبر که بيش از سي سال سن داشت و اینها که می گویند هجده ساله بود همه اش من درآري است و شعرهايي درآورده اند! حضرت علي اكبري كه مقام امامت دارد جوري در ميان مردم معرفي بكنند تا چند تا جوان خوششان بیاید که این هم يك آدمي بوده كه ... تمام ارزش آدم به جمال و زلف و اینها است!!؟ که آدم مانند بقيۀ اشعاري كه معشوقه های خود را تعریف و تمجید می کند حضرت را تمجید کند پس چه فرقی هست؟ كجاست آن مقام ولایت حضرت علی اکبر که در اشعار بیان شود!!! آن مقام علم! آن مقام ولایت! طهارت! آن را برای افراد باید گفت به صرف این که مردم بیشتر گریه کنند و حالت حزن برایشان پیش آید (انسان مجاز برای گفتن هر مطلب بی ارزشی نیست)

 

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 85
  • 86
  • 87
  • ...
  • 88
  • ...
  • 89
  • 90
  • 91
  • ...
  • 92
  • ...
  • 93
  • 94
  • 95
  • ...
  • 97
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

سحر خیز مدینه

سحر خیز مدینه کی میایی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • آموزنده
  • توصیه های رهبری
  • مناسبت روز
  • دلنوشته
  • داستان کوتاه
  • دانستنیها
  • اندیشه سیاسی شیعه
  • افات زبان
  • طب سنتی
  • تقوا
  • نکات خانه داری
  • ولادت امام هادی
  • ولایت وامامت
  • دفاع مقدس
  • ولادت وشهادت
  • تکریم سالمندان
  • اعمال ماه ها
  • تغذیه اسلامی
  • سبک زندگی زینبی
  • ماه محرم
  • ولایت پذیری
  • آشپزی
  • داستان کوتاه
  • ویژگی های جوانان کربلا
  • دهه فجر
  • سکوت امام علی
  • حوزه انقلابی
  • اخلاق

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس