سحر خیز مدینه

معاون فرهنگی
  • خانه 
  • مطالب مذهبی 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

فاطمیه -دوم

09 اسفند 1395 توسط اعظم ستاری

یا فاطمه جان در دو جهان دل تو دادیم

فاطمه الزهرا سلام الله علیها زنی که افتخار خاندان وحی وچون خورشیدی بر تارک اسلام عزیز می درخشدزنی که فضایل او هم طراز فضایل بی نهایت پیغمبر اکرم وخاندان عصمت وطهارت بوده زنی که هر کس با هر بینش درباره ی او گفتار دارد واز عهده ی ستایش او بر نیامده واحادیثی که از خاندان وحی رسیده به اندازه فهم مستمعان بوده ودربا را در کوزه ای نتوان گنجاند ودیگران هر چه گفته اند به مقدار فهم خود بوده نه به اندازه ی مرتبت او پس اولی ان که از این وادی شگفت در گذریم 

صحیفه نور،امام خمینی،ج12،ص72

 نظر دهید »

السلام -علیک -یا -فاطمه -الزهرا-سلام- الله- علیها

25 بهمن 1395 توسط اعظم ستاری

وای  مادرمماجرای سیلی زدن عمر به حضرت زهرا

  منابع شیعه:

1- علامه مجلسی می نویسد: هنگامی که خواستند علی علیه‏السلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه علیهاالسلام روبرو شدند و فاطمه علیهاالسلام برای جلوگیری از بردن همسر گرامی‏اش صدمه‏های روحی و جسمی فراوانی دید که بیان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛فقط به گوشه‏ای از آن در یک نقل تاریخی اشاره می‏کنیم؛ وگرنه در این موضوع، نقل های تاریخی فراوان است.

خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آن چنین می‏نویسد:

«... وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و مانع از داخل شدن من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشته‏های بدر واُحد که به دست علی کشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم افروخته‏تر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد." فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً... فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله‏ِ هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... ؛ در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند." سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من او را به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال می‏خواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد...»( بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جدید)؛ ج8، ص230، (چاپ قدیم) و ریاحین الشریعه، ج1، ص267)

2- طبری در «دلائل الامامه» می‎گوید: عمر در ضمن نامه‎ای برای معاویه پس از نقل قضیه سقیفه بنی ساعده و بیعت گرفتن برای ابوبکر، چگونگی برخورد با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را چنین بیان می‎کند:

«... به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ که پشت در بود گفتم: اگر علی ـ علیه السّلام ـ از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم یا علی ـ علیه السّلام ـ را برای بیعت به سوی مسجد می‎کشانم، آنگاه به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گفتم خانه را به آتش می‎کشم.

همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، نالة او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینه‎های علی ـ علیه السّلام ـ و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم. با پای خودم لگد بر در زدم ولی او هم چنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای نالة فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه ـ سلام الله علیها ـ می‎گفت: «یا ابتاه! یارسول الله! هکذا یُفعل بحبیبتک وا بنتک، آه! یا فضَّةُ الیکِ فخذینی فقدوا... قُتِلَ ما فی احشائی من حملٍ» ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار می‎شود، آه! ای فضّه بیا و مرا در یاب، که سوگند به خدا، فرزندم که در رحم من بود، کشته شد. در عین حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتی وارد خانه شدم؛ فاطمه ـ سلام الله علیها ـ با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونه‌ای کرده بود که گوئی پرده‎ای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش، به صورت او زدم که به زمین افتاد...»( طبری، دلائل الامامه، ج 2؛  شیخ عباس قمی, بیت الأحزان،‌ص 96 و 97)

3- خصیبی در «الهدایه الکبری» و بحرانی در «العوالم» و همچنین بسیاری دیگر با ذکر سند به نقل از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نوشته‎اند:

عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا این که در به پهلوی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ اصابت کرد، در حالی که، او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید.

آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ سیلی زد به طوری که گوشواره‎اش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخواست و گفت: وا! ابتاه، وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تکذّب و تضرب و یقتل جنین فی بطنها.

«و ای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ می‎دهند، او را می‎زنند و فرزندش را می‎کشند.»

امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک می‎کنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید.

 


 

راوی می‎گوید: امام صادق ـ علیه السّلام ـ آن چنان می‎گریست و می‎گفت که محاسنش از اشک تر شد.( خصیبی، الهدایه الکبری، ص 408، بحرانی، العوالم، ج 11، ص 442. )

1- شیخ صدوق در کتاب «الامالی» در حدیثی از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با ذکر سلسله سند صحیح به نقل از امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ آورده است که:

به همراه فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بودیم. ناگهان رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ به ما نگاهی کرد و گریست! گفتم: چه شده یا رسول الله؟! فرمود: «أبکی من ضربتک علی قرن، و لطم فاطمه ـ سلام الله علیها ـ خدّها.» از یاد ضربت شمشیر بر پیشانی تو و سیلی دشمن بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گریستم. (امالی شیخ صدوق, ص 198)

این مطلب را علمای دیگر هم نقل کرده اند مانند: ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب ج 2, ص 51؛ ابن نما حلی در ذوب النضار ص 11؛ علامه مجلسی در بحار الانوار ج 44, ص 149.

2- حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ نیز درباره این جریان می‎فرماید:

بر در سرایم هیزم انبوهی فراهم ساخته، اخگر آوردند تا ما را بسوزانند و در خانه را، به آتش کشند. من در ورای در قرار گرفتم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم، که دست از ما بکشند و عوض آن به یاری ما برخیزند. عمر تازیانه را از دست قنفذ، غلام ابوبکر گرفت و بر بازویم فرود‌ آورد، که اثر آن بسان دملی متورّم گردید.

آن گاه در را با پای خود شکست و آن را به روی من انداخت. من که حامله بودم به رو نقش بر زمین گشتم. آتش زبانه کشید و رخسارم به زمین ساییده شد. او به چهره‎ام تپانچه (سیلی) زده، آن گونه که گوشواره از گوشم بیافتاد. در این هنگام درد زایمان مرا فرا گرفت و محسنم را بی‎هیچ گناهی سقط نمودم.( محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، ج 1، ص 271)

3- شیخ مفید در کتاب اختصاص می نویسد: امام صادق علیه السلام فرمودند : وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفتند و ابو بکر به جای ایشان تکیه زد ، کسی را به نزد نماینده فاطمه زهرا صلوات الله علیها  در فدک فرستاد و او را از آنجا بیرون کرد . پس فاطمه علیها السلام به نزد وی آمده و فرمودند : ای ابو بکر ادعای جانشینی پدرم را کردی و در جای وی نشستی ؛ و به نزد نماینده من فرستاده و او را از فدک بیرون کرده ای در حالی که می دانی که پدرم آن را به من بخشیده بود ( و فدک از‌ آن من است ) و من برای این مطلب شاهد نیز دارم ... پس علی علیه السلام به ایشان فرمود : به نزد خود ابو بکر برو (وقتی که او تنهاست) پس بدرستیکه  او از آن دیگری( عمر) سست تر است . و به او بگو ادعای جایگاه پدرم را کرده ای و گفته ای  جانشین او هستی  و در جای او نشسته ای و اگر فدک برای تو بود و من آن را از تو می خواستم باز هم باید آن را به من می دادی ( از باب احترام ). پس وقتی فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد وی رفته و این کلمات را فرمودند ، ابوبکر گفت : راست می گویی ؛ پس کاغذی خواست و در آن در مورد باز گرداندن فدک به فاطمه زهرا علیها السلام نوشت . پس حضرت صادق علیه السلام فرمودند : حضرت فاطمه ( سلام الله علیها )بیرون آمدند و نوشته همراه ایشان بود . پس عمر ایشان را دید و گفت : ای دختر محمد این کتابی ( نوشته ) که همراه توست چیست؟ حضرت فرمودند : این نوشته ایست که ابو بکر آن را در مورد باز گرداندن فدک برای من نوشته است . پس گفت : آن را به من بده ؛ پس حضرت امتناع فرمودند ؛ پس در حالیکه ایشان به فرزندی به نام محسن بار دار بودند عمر با لگد به ایشان زده ، پس محسن از شکم ایشان سقط شد . سپس سیلی به صورت ایشان زد . چنین است که انگار من وقتی را که گوشواره از گوش ایشان افتاد ،  می بینم . سپس نوشته را گرفته و پاره کرد .

 

پس حضرت به همین منوال گذراند  و به سبب  ضربت عمر هفتاد و پنج روز ، بیمار بودند و سپس از دنیا رفتند .( الاختصاص , الشیخ المفید , ص 183)

این مطالب و اسنادی که ذکر شد تنها نمونه هایی بودکه به جهت اختصار به ذکرآنها اکتفا نمودیم.

 

 نظر دهید »

السلام -علیک -یا -فاطمه -الزهرا-سلام- الله- علیها

25 بهمن 1395 توسط اعظم ستاری

وای  مادرمماجرای سیلی زدن عمر به حضرت زهرا

  منابع شیعه:

1- علامه مجلسی می نویسد: هنگامی که خواستند علی علیه‏السلام را به مسجد ببرند با مقاومت فاطمه علیهاالسلام روبرو شدند و فاطمه علیهاالسلام برای جلوگیری از بردن همسر گرامی‏اش صدمه‏های روحی و جسمی فراوانی دید که بیان همه آنها از توان زبان و قلم خارج است؛فقط به گوشه‏ای از آن در یک نقل تاریخی اشاره می‏کنیم؛ وگرنه در این موضوع، نقل های تاریخی فراوان است.

خلاصه ماجرا همان است که در نامه خود عمر به معاویه آمده است. در بخشی از آن چنین می‏نویسد:

«... وقتی درب خانه را آتش زدم (آن گاه داخل خانه شدم) ولی فاطمه درب خانه راحجاب خود قرار داد و مانع از داخل شدن من و اصحابم شد. با تازیانه آن چنان بر بازوی او زدم که مانند دملج (بازوبند) اثر آن بر بازوی او ماند؛ آن گاه صدای ناله او بلند شد؛ چنان که نزدیک بود به حال او رقت کنم و دلم نرم شود؛ ولی به یاد کشته‏های بدر واُحد که به دست علی کشته شده بودند... افتادم، آتش غضبم افروخته‏تر شد و چنان لگدی بر درب زدم که از صدمه آن جنین او (به نام محسن) سقط شد." فَعِنْدَ ذلک صَرَخَتْ فاطِمَةُ صَرْخةً... فَقالَتْ یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله‏ِ هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ... ؛ در این هنگام، فاطمه چنان ناله زد، پس فریاد زد: ای پدر بزرگوار! ای رسول خدا! این چنین با عزیز دلت و دخترت رفتار کردند." سپس فریاد کشید: فضه به فریادم برس که فرزندم را کشتند. سپس به دیوار تکیه داد و من او را به کنار زده، داخل خانه شدم. فاطمه در آن حال می‏خواست مانع (بردن علی) شود، من از روی روسری چنان سیلی به صورت او زدم که گوشواره از گوشش به زمین افتاد...»( بحار الانوار، ج30، ص293، (چاپ جدید)؛ ج8، ص230، (چاپ قدیم) و ریاحین الشریعه، ج1، ص267)

2- طبری در «دلائل الامامه» می‎گوید: عمر در ضمن نامه‎ای برای معاویه پس از نقل قضیه سقیفه بنی ساعده و بیعت گرفتن برای ابوبکر، چگونگی برخورد با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را چنین بیان می‎کند:

«... به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ که پشت در بود گفتم: اگر علی ـ علیه السّلام ـ از خانه برای بیعت بیرون نیاید، هیزم فراوانی به اینجا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم یا علی ـ علیه السّلام ـ را برای بیعت به سوی مسجد می‎کشانم، آنگاه به خالد بن ولید گفتم: تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گفتم خانه را به آتش می‎کشم.

همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه ناله کرد و گریست، نالة او بقدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولی به یاد کینه‎های علی ـ علیه السّلام ـ و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم. با پای خودم لگد بر در زدم ولی او هم چنان در را محکم نگه داشته بود که باز نشود. وقتی که لگد بر در زدم، صدای نالة فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را شنیدم و این ناله طوری بود که گمان کردم مدینه را زیر و رو کرد. در آن حال فاطمه ـ سلام الله علیها ـ می‎گفت: «یا ابتاه! یارسول الله! هکذا یُفعل بحبیبتک وا بنتک، آه! یا فضَّةُ الیکِ فخذینی فقدوا... قُتِلَ ما فی احشائی من حملٍ» ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار می‎شود، آه! ای فضّه بیا و مرا در یاب، که سوگند به خدا، فرزندم که در رحم من بود، کشته شد. در عین حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتی وارد خانه شدم؛ فاطمه ـ سلام الله علیها ـ با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدت خشم من، مرا به گونه‌ای کرده بود که گوئی پرده‎ای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش، به صورت او زدم که به زمین افتاد...»( طبری، دلائل الامامه، ج 2؛  شیخ عباس قمی, بیت الأحزان،‌ص 96 و 97)

3- خصیبی در «الهدایه الکبری» و بحرانی در «العوالم» و همچنین بسیاری دیگر با ذکر سند به نقل از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نوشته‎اند:

عمر با لگد بر در خانه کوبید، تا این که در به پهلوی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ اصابت کرد، در حالی که، او به جنینی شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنین سِقط گردید.

آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن ولید هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ سیلی زد به طوری که گوشواره‎اش در زیر مقنعه قطع گردید و صدایش به ناله برخواست و گفت: وا! ابتاه، وا رسول الله!! ابنتکِ فاطمة تکذّب و تضرب و یقتل جنین فی بطنها.

«و ای پدر! وای رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ می‎دهند، او را می‎زنند و فرزندش را می‎کشند.»

امیرالمؤمنین در این هنگام فضّه را طلبید و گفت: بانویت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را کمک کن آن گونه که زنان حامله را در زایمان کمک می‎کنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زایمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گردید.

 


 

راوی می‎گوید: امام صادق ـ علیه السّلام ـ آن چنان می‎گریست و می‎گفت که محاسنش از اشک تر شد.( خصیبی، الهدایه الکبری، ص 408، بحرانی، العوالم، ج 11، ص 442. )

1- شیخ صدوق در کتاب «الامالی» در حدیثی از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ با ذکر سلسله سند صحیح به نقل از امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ آورده است که:

به همراه فاطمه، حسن و حسین ـ علیهم السّلام ـ نزد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بودیم. ناگهان رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ به ما نگاهی کرد و گریست! گفتم: چه شده یا رسول الله؟! فرمود: «أبکی من ضربتک علی قرن، و لطم فاطمه ـ سلام الله علیها ـ خدّها.» از یاد ضربت شمشیر بر پیشانی تو و سیلی دشمن بر صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گریستم. (امالی شیخ صدوق, ص 198)

این مطلب را علمای دیگر هم نقل کرده اند مانند: ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب ج 2, ص 51؛ ابن نما حلی در ذوب النضار ص 11؛ علامه مجلسی در بحار الانوار ج 44, ص 149.

2- حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ نیز درباره این جریان می‎فرماید:

بر در سرایم هیزم انبوهی فراهم ساخته، اخگر آوردند تا ما را بسوزانند و در خانه را، به آتش کشند. من در ورای در قرار گرفتم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم، که دست از ما بکشند و عوض آن به یاری ما برخیزند. عمر تازیانه را از دست قنفذ، غلام ابوبکر گرفت و بر بازویم فرود‌ آورد، که اثر آن بسان دملی متورّم گردید.

آن گاه در را با پای خود شکست و آن را به روی من انداخت. من که حامله بودم به رو نقش بر زمین گشتم. آتش زبانه کشید و رخسارم به زمین ساییده شد. او به چهره‎ام تپانچه (سیلی) زده، آن گونه که گوشواره از گوشم بیافتاد. در این هنگام درد زایمان مرا فرا گرفت و محسنم را بی‎هیچ گناهی سقط نمودم.( محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، ج 1، ص 271)

3- شیخ مفید در کتاب اختصاص می نویسد: امام صادق علیه السلام فرمودند : وقتی رسول خدا صلی الله علیه وآله از دنیا رفتند و ابو بکر به جای ایشان تکیه زد ، کسی را به نزد نماینده فاطمه زهرا صلوات الله علیها  در فدک فرستاد و او را از آنجا بیرون کرد . پس فاطمه علیها السلام به نزد وی آمده و فرمودند : ای ابو بکر ادعای جانشینی پدرم را کردی و در جای وی نشستی ؛ و به نزد نماینده من فرستاده و او را از فدک بیرون کرده ای در حالی که می دانی که پدرم آن را به من بخشیده بود ( و فدک از‌ آن من است ) و من برای این مطلب شاهد نیز دارم ... پس علی علیه السلام به ایشان فرمود : به نزد خود ابو بکر برو (وقتی که او تنهاست) پس بدرستیکه  او از آن دیگری( عمر) سست تر است . و به او بگو ادعای جایگاه پدرم را کرده ای و گفته ای  جانشین او هستی  و در جای او نشسته ای و اگر فدک برای تو بود و من آن را از تو می خواستم باز هم باید آن را به من می دادی ( از باب احترام ). پس وقتی فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد وی رفته و این کلمات را فرمودند ، ابوبکر گفت : راست می گویی ؛ پس کاغذی خواست و در آن در مورد باز گرداندن فدک به فاطمه زهرا علیها السلام نوشت . پس حضرت صادق علیه السلام فرمودند : حضرت فاطمه ( سلام الله علیها )بیرون آمدند و نوشته همراه ایشان بود . پس عمر ایشان را دید و گفت : ای دختر محمد این کتابی ( نوشته ) که همراه توست چیست؟ حضرت فرمودند : این نوشته ایست که ابو بکر آن را در مورد باز گرداندن فدک برای من نوشته است . پس گفت : آن را به من بده ؛ پس حضرت امتناع فرمودند ؛ پس در حالیکه ایشان به فرزندی به نام محسن بار دار بودند عمر با لگد به ایشان زده ، پس محسن از شکم ایشان سقط شد . سپس سیلی به صورت ایشان زد . چنین است که انگار من وقتی را که گوشواره از گوش ایشان افتاد ،  می بینم . سپس نوشته را گرفته و پاره کرد .

 

پس حضرت به همین منوال گذراند  و به سبب  ضربت عمر هفتاد و پنج روز ، بیمار بودند و سپس از دنیا رفتند .( الاختصاص , الشیخ المفید , ص 183)

این مطالب و اسنادی که ذکر شد تنها نمونه هایی بودکه به جهت اختصار به ذکرآنها اکتفا نمودیم.

 

 نظر دهید »

ولادت امام موسی کاظم علیه السلام

01 مهر 1395 توسط اعظم ستاری


عبادت و بندگی

در میان مناقب بی شمار امام هفتم علیه السلام خلوت با معشوق و مناجات با قاضی الحاجات، درخشندگی خاصی دارد و بدین جهت آن حضرت را "عبد صالح" و"زین المتهجدین" لقب داده اند. آن حضرت بسیاری از شبها را تا صبح به دعا و مناجات می پرداخت و شناخت ویژه آن گرامی از خداوند و انس روحی ایشان با پروردگار بزرگ، او را به سوی عبادتی گرم و راز و نیازی عاشقانه با خدا سوق می داد. هنگامی که به دستور هارون به زندان افتاد چنین فرمود: « خداوندا! چه بسیار مدت می بود که از تو می خواستم مرا برای عبادت خویش، فراغت دهی، اینک دعایم را به اجابت رساندی، پس تو را سپاس می گویم.»
این جمله شدت اشتغال به کارهای اجتماعی آن بزرگوار را در ایامی که به زندان نیفتاده بودند نیز می رساند.
هنگامی که آن امام در زندان ربیع بود، هارون گاهی روی بامی که مشرف به زندان امام بود،می رفت و به داخل زندان نگاه می کرد و هر بار می دید که چیزی چون لباسی در گوشه ی زندان افکنده است و از جای نمی جنبد. یکبار پرسید: آن لباس از آن کیست؟
ربیع گفت: لباس نیست. موسی بن جعفر است که اغلب در حالت سجود و عبادت پروردگار زمین را سجده می کند. هارون گفت: براستی که او از عباد بنی هاشم است.
ربیع پرسید: پس چرا دستور می دهی که در زندان بر او بسیار سخت بگیرند؟
گفت: هیهات! چاره ای جز این نیست.

سخاوت و بخشندگی
امام کاظم علیه السلام بخشنده ترین مردم زمان خویش بود. در منابع شیعه و اهل سنت آمده است که هرگاه از کسی بدی و ناخوشایندی به آن حضرت می رسید با ارسال هدایایی پاسخ می داد. و این اوج بخشندگی و سخاوت است. مبلغ عطایی آن حضرت به اندازه ای بود که نیازمندی را بی نیاز می کرد. امام علیه السلام به دنیا به چشم هدف نمی نگریست و اگر مال فراهم می آورد، دوست می داشت با آن خدمتی بکند و روح پریشان نیازمندان آرام سازد. امام با وجود سختی شرایط و اوضاعی که در آن می زیسته است در جود و کرم شهره آفاق بوده است. محمد بن عبدالله بکری می گوید:« از جهت مالی سخت درمانده شده بودم و برای آن که پول قرض کنم وارد مدینه شدم. هرچه به این در و آن در زدم نتیجه ای نگرفتم. بسیار خسته شدم با خودم گفتم خدمت حضرت موسی بن جعفر بردم و از روزگار خویش نزد آن بزرگوار شکایت کنم. پرسان پرسان ایشان را در مزرعه ای اطراف مدینه سرگرم کار یافتم. امام برای پذیرایی از من نزدم آمدند و به من غذا دادند. پس از صرف غذا پرسیدم: با من کاری داشتی؟ ماجرا را برایشان عرض کردم. امام برخاستند و به اتاقی در کنار مزرعه رفتند و بازگشتند. با خود سیصد دینار آوردند و به من دادند و من از همان جا به دیار خود بازگشتم.

امام و بخشش لغزشها
عفو و گذشت نشانه ی روح بلند و اخلاق کریمه ی انسان است.
کسانی که ظرف جانشان از وسعت و توانایی بالایی برخوردار است می توانند ناملایمات را تحمل و با برخوردی بزرگوارانه از آن بگذرند. به ویژه گذشت به هنگام توانایی و قدرت انتقام از شکوه و ارزش بیشتری برخوردار است. در زندگی امام کاظم علیه السلام اگر غلام یا کنیزی مرتکب خطا و لغزشی می شد که قابل بخشش بود آن حضرت با بزرگواری از خطایشان می گذشت و گاهی با محبت بیشتر زمینه ی شرمساری و غفلت زدایی را برای او فراهم می ساخت.
مٌعّتب که یکی از نزدیکان امام هفتم است میگوید: روزی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در باغ شخصی خود مشغول اصلاح و قطع کردن شاخههای درختان بود. غلام امام را دیدم که او نیز همانند آن جناب به بریدن شاخه های خرما درختان خرما اشتغال دارد ولی این غلام گاهی خوشه ی خرمایی را به پشت دیوار باغ میاندازد. به او نزدیک شدم و در حالی که از کار زشت او سخت ناراحت شده بودم او را با خوشه ی خرما خدمت موسی بن جعفر علیه السلام بردم و شرح ماجرا را عرض کردم.
امام رو به غلام کرد و فرمود: آیا تو گرسنه و برهنه هستی که دست به چنین کار میزنی؟
غلام عرض کرد: نه
امام فرمود: پس چرا چنین کردی؟
غلام گفت: خواست درون و تمایلات نفسانی مرا وادار به این کار کرد.
امام فرمود: برو این خرماها برای تو باشد. و سپس فرمود: آزادش بگذارید.

امام و زهد
از خصلتهای روحی و روحانی امام موسی بن جعفر علیه السلام خصلت زهد و بی رغبتی به مظاهر دنیوی بود. این امام بزرگوار همانند پدران معصوم خود زهد و عدم وابستگی به دنیا را سرلوحه زندگی خویش قرار داده بود. با اینکه امکانات مالی و و اقتصادی فراوانی در اختیار امام قرار داشت، از جمله مالیات هایی که از جهان تشیع برای ایشان ارسال می شد،
اراضی زراعی و بوستانها و نخلستانهایی که شخص امام آنها را آباد کرده بودند. ایشان می توانستند زندگی بسیار مرفه ی داشته باشند ولی بخش عظیمی از این امکانات را در راه خدا به فقرا و نیازمندان انفاق می کرد و سطح زندگی خویش را همسان اکثر افراد جامعه قرار می داد.

 

 1 نظر
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

سحر خیز مدینه

سحر خیز مدینه کی میایی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • آموزنده
  • توصیه های رهبری
  • مناسبت روز
  • دلنوشته
  • داستان کوتاه
  • دانستنیها
  • اندیشه سیاسی شیعه
  • افات زبان
  • طب سنتی
  • تقوا
  • نکات خانه داری
  • ولادت امام هادی
  • ولایت وامامت
  • دفاع مقدس
  • ولادت وشهادت
  • تکریم سالمندان
  • اعمال ماه ها
  • تغذیه اسلامی
  • سبک زندگی زینبی
  • ماه محرم
  • ولایت پذیری
  • آشپزی
  • داستان کوتاه
  • ویژگی های جوانان کربلا
  • دهه فجر
  • سکوت امام علی
  • حوزه انقلابی
  • اخلاق

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس