شعر شهید
صد ها شهید رفته که ما زنده مانده ایم از خود سوال کن که چرا زنده مانده ایم
خون رفته است تا که تو آزاد مانده ای خون رفته است خون٬تو اگر شاد مانده ای
رزمنده شد شهید ولیکن عقب نرفت از خاک پاکبازی ما یک وجب نرفت
یک مشت خاک کم از این سرزمین نشد انگشتر هویت ما بی نگین نشد
عکسی که روی تاقچه ها تابناک بود تنها نشان بدنش یک پلاک بود
عشق است عشق رفتن وماندن بهانه است این کارها قبول کنید عاشقانه است
این حرف ها که گفتمو گفتید کافیست باید تلاش کرد که وقت تلافی است
نام شهید گرچه به معراج می رود غفلت گر کنیم به تاراج میرود
سر بند پاره پاره یا صاحب الزمان راه شهید را به ما می دهد نشان
اصلا مگر شهید فراموش می شود خورشید را که گفتند که خاموش می شود
از خود سوال کن که چرا زنده مانده ایم صد ها شهید رفته که ما زنده مانده ایم