داستان کوتاه
10 شهریور 1399 توسط اعظم ستاری
روزي هارون عباسي به بهلول گفت: ما در نظر گرفته ايم متكفل امر معاش تو باشيم تا تو آسوده خاطر نزد ما بيايي. بهلول گفت: اگر اين كار، اين سه عيب را نداشت من قبول مي كردم: اول اين كه ، تو نمي داني من به چه چيز نيازمندم تا آنچه را كه مي خواهم بدهي و به آنچه… بیشتر »