سحر خیز مدینه

معاون فرهنگی
  • خانه 
  • مطالب مذهبی 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

#سرداران_ گمنام

14 اسفند 1396 توسط اعظم ستاری
‍ ‍ ‍ ? #سرداران_گمنام  در هشتم بهمن 1340 در روستای حصار بالای شهرستان ورامین در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهـان گشود. دوران ابتدایی را در روستا گذراند و برای ادامه تحصیل بهمراه خانواده به ورامین مهاجرت کردند. در ورامیـن عضو فعال مسجـد و حسینیه بود، و در مبارزات علیه رژیم پهلوی و توزیع نوار‌ها و اعلامیه‌های امام خمینی (ره) حضور چشمگیری داشت. پس از پیروزی انقلاب در شکل‌ گیری کمیته‌های انقلابی به منظور مقابله با نیروهای ضدانقلاب، و تشکیل جهـاد سازنـدگی ، جهت ارتقاء فکری و فرهنگی مردم روستا و کمک به محرومان و مستضعفان نقش فعالی داشت. با شروع جنگ تحمیلی در مهرماه 59 به مناطق جنگی جنوب کشور اعزام گردید. در اوایل سال 60 به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ورامین درآمد. و پس از اعزام لشگر27 حضرت رسول (ص) به عنوان دیده‌بان توپخـانه تیپ ذوالفقار شروع بکار نمود. شجاعتش باعث گردید که فرماندهی لشگر27، سردار شهید حاج ابراهیم همت او را به عنوان پیڪ ویژه خود منصوب نماید. با دعوت تیپ 10 سیدالشهدا به عنوان رابط تیپ10 سیدالشهدا با قرارگاه کربلا و نجف اشرف و منطقه یک ثارالله انتخاب گردید. پس از مدتی به عنوان معاونت تدارڪات و پشتیبـانی منصوب شد و با گذشت چند ماه در این سمت بعنوان مسئول تدارکات و پشتیبانی لشگر10 سیدالشهدا مسؤلیت پذیرفت. در اوایل سال 64 به پیشنهاد فرماندهی لشگر بعنوان فرمانده گردان مهندسی و رزمی لشگر انتخاب گردید و در عملیات‌های تکمیلی سنگر سازان بی‌سنگر همه توان خود را برای جلب رضای خداوند متعال به نمایش گذاشت. بارها در عملیات‌های مختلف به شدت مجروح گردید و سرانجام در عملیات تکمیلی کربلای 5، در چهاردهم اسفند 65 درحالیکه مشغول وضو گرفتن بود با ترکش توپ دشمن آخرین وضو خود را با خون ساخت و به فوض شهادت که آرزوی دیرینه‌اش بود نائل گردید. #سردار_مصطفی_زواره‌ای #فرمانده‌‌مهندسی‌رزمی_لشگر10سیدالشھدا #سالـروز_شھــادت 
 1 نظر

#تلنگر

29 بهمن 1396 توسط اعظم ستاری
? #عقاب داشت از گرسنگی می مرد و نفسهای آخرش را می کشید. کلاغ و کرکس هم مشغول خوردن لاشه ی گندیدۀ آهو بودند. جغد دانا و پیری هم بالای شاخۀ درختی به آنها خیره شده بود. کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند این عقاب احمق را می بینی بخاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد؟ اگه بیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند حال و روزش را ببین آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟ جغد خطاب به آنان گفت: عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد، آنها عقابند، از گرسنگی خواهند مرد اما اصالتشان را هیچ وقت از دست نخواهند داد. از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن.!! «زندگی ما انسانها هم باید مثل عقاب باشد، مهم نیست چقدر زنده ایم مهم این است به بهترین شکل انسانی زندگی کنیم ...» 
 نظر دهید »

داستان _پند

26 بهمن 1396 توسط اعظم ستاری
#یک_داستان_یک_پند 603 ? 96/11/26 ☘ در سال قحطی، در مسجدی واعظی روی منبر بود و می‌گفت: کسی که بخواهد صدقه بدهد هفتاد شیطان به دستش می‌چسبند و نمی‌گذارند، صدقه بدهد.  مؤمنی پای منبر این سخنان را شنید، با تعجّب‌ به رفقایش گفت: صدقه دادن که این چیزها را ندارد، اینک من مقداری گندم در خانه دارم، می‌روم و برای فقرا به مسجد خواهم آورد و از جایش حرکت کرد.  وقتی که به خانه رسید و زنش از قصدش آگاه شد. شروع به سرزنش او کرد که در این سالِ قحطی، رعایتِ زن و فرزند و خودت را نمی‌کنی؟ شاید قحطی طولانی شد، آن وقت ما از گرسنگی بمیریم و… خلاصه به قدری او را وسوسه کرد که آن مرد مؤمن دست خالی به مسجد نزد رفقا برگشت. از او پرسیدند چه شد؟ هفتاد شیطانی که به دستت چسبیدند، را دیدی؟ پاسخ داد: من شیطان‌ها را ندیدم لکن مادر شیطان را دیدم که نگذاشت.  در روایتی از حضرت علی (ع) آمده است زمان انفاق هفتاد هزار شیطان انسان را وسوسه و التماس می‌کنند که چیزی نبخشد. انسان می‌خواهد در برابر شیاطین مقاومت کند اما شیطان به زبان زن یا رفیق و… مصلحت‌بینی می‌کند و نمی‌گذارد. 
 نظر دهید »

پند _ اخلاقی

20 بهمن 1396 توسط اعظم ستاری
خانمی به مشاور خانواده گفت: من و همسرم زندگی کم نظیری داریم بطوری که... همه حسرت زندگی ما رو می خورند. سراسر؛ محبّت، شادی، توجّه، گذشت و هماهنگی... امّا سؤالی از شوهرم پرسیدم که جواب او مرا سخت نگران کرده است. پرسیدم اگر من و مادرت، در دریا، همزمان، در حال غرق شدن باشیم، چه کسی را نجات خواهی داد؟ و او بی‌درنگ جواب داد: معلوم است، مادرم را... چون مرا بدنیا آورده و بزرگ کرده و زحمت‌های زیادی برایم کشیده! از آن روز تا حالا خیلی عصبانی و ناراحت و دلگیرم، به من بگویید چکار کنم؟ مشاور جواب داد: شنا یاد بگیرید! همیشه در زندگی روی پای خود بایستید حتی با داشتن همسر خوب. “به جای بالا بردن انتظار خود از دیگران، توانایی خود را افزایش دهید“ 
 نظر دهید »

داستان- اخلاقی

20 بهمن 1396 توسط اعظم ستاری
روزی امام رضا (ع) از کوچه رد می‌شدند که جوانی از ایشان سوال کرد: شما گناه نمی‌توانید بکنید یا دوست ندارید؟ حضرت حرکت کردند و به خانه‌ای رسیدند که چاه فاضلاب خود به بیرون می‌کشیدند. حضرت از آن جوان سوال کردند: آیا تو گرسنه هم باشی از آن نجاست میل می‌کنی؟ جوان گفت: هرگز. امام فرمودند: گناه مانند آن نجاست است. اگر بر نجس‌بودن گناه علم پیدا کنیم٬ آن‌گاه هرگز خودمان سمت گناه نمی‌رویم و نیازی نیست کسی مانع ما شود. 
 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 97
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

سحر خیز مدینه

سحر خیز مدینه کی میایی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • آموزنده
  • توصیه های رهبری
  • مناسبت روز
  • دلنوشته
  • داستان کوتاه
  • دانستنیها
  • اندیشه سیاسی شیعه
  • افات زبان
  • طب سنتی
  • تقوا
  • نکات خانه داری
  • ولادت امام هادی
  • ولایت وامامت
  • دفاع مقدس
  • ولادت وشهادت
  • تکریم سالمندان
  • اعمال ماه ها
  • تغذیه اسلامی
  • سبک زندگی زینبی
  • ماه محرم
  • ولایت پذیری
  • آشپزی
  • داستان کوتاه
  • ویژگی های جوانان کربلا
  • دهه فجر
  • سکوت امام علی
  • حوزه انقلابی
  • اخلاق

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس