شعر شهید
صد ها شهید رفته که ما زنده مانده ایم از خود سوال کن که چرا زنده مانده ایم
خون رفته است تا که تو آزاد مانده ای خون رفته است خون٬تو اگر شاد مانده ای
رزمنده شد شهید ولیکن عقب نرفت از خاک پاکبازی ما یک وجب نرفت
یک مشت خاک کم از این سرزمین نشد انگشتر هویت ما بی نگین نشد
عکسی که روی تاقچه ها تابناک بود تنها نشان بدنش یک پلاک بود
عشق است عشق رفتن وماندن بهانه است این کارها قبول کنید عاشقانه است
این حرف ها که گفتمو گفتید کافیست باید تلاش کرد که وقت تلافی است
نام شهید گرچه به معراج می رود غفلت گر کنیم به تاراج میرود
سر بند پاره پاره یا صاحب الزمان راه شهید را به ما می دهد نشان
اصلا مگر شهید فراموش می شود خورشید را که گفتند که خاموش می شود
از خود سوال کن که چرا زنده مانده ایم صد ها شهید رفته که ما زنده مانده ایم
شعر
دیشب این طبع بی قرار شما خواست که عرض ارادتی بکند
دست کم از دل شکسته تان واژه هایم عیادتی بکند
چشم بد دور عمرتان بسیار کس نبیند ملالتان آقا
ما نمردیم خون دل بخوریتخت باشد خیالتان آقا
چیست روباه در مصاف شیر چه نیازی به امر یا گفته
تو فقط ابروی بهم آور می شود خواب دشمن آشفته
هست خاموشیت پر از فریاددر تو آرامشی است طوفانی
الذی انزل السکینه تو را کرده سرشار از فراوانی
واژه ها از لبت تراویدند پر صلابت پر عاطفه پر شور
آفریدند در دل مردم عزت آمادگی حماسه وحضور
سهم دلدادگان توسلوی قسمت دشمنان تو سجیل
رهبری نیست در جهان جز تو که زامت کند چنین تجلیل
نسل سوم چون نسل اول هستبا شعف با شعور با باور
جاری امت انقلاب چون کوثرهان فصل لربک وانحر
ناگهان در نماز جمعه شهر عطر محرا ب جمکران گل کرد
بغض تو تا شکست بر لبها ذکر یا صاحب الزمان گل کرد
جان ایران چه شد که جانت را جان ناقابلی گمان کردی
آبروی همه مسلمانان اشک ما را چرا در آوردی
جسم توکامل است ناقص نیستمی دهد عطر یک بغل گل یاس
دستت اما حکایتی دارد رحم الله عمی العباس
تقدیم به رهبرم